پانزدهم خرداد، روز طلوع بیداری جمعی، روز فریاد واحد زمین و روز عهد دوباره‌ی انسان با طبیعت است.

پانزدهم خرداد، روزی که زمین خسته و سخاوتمند با هزاران زبان گنگ طبیعت، با نجوای نسیم در لابه‌لای شاخه‌های قد برافراشته، با زمزمه‌ی آب‌های زلالی که از دل کوهساران جنگلی سرازیر می‌شود و با سکوت سنگین خاکی که ریشه‌های دیرینه‌اش را از دست می‌دهد، فریاد می‌زند: مرا بشنو !

روز جهانی محیط زیست، تنها یک یادآوری گذرا نیست؛ احضاریه‌ای است از سوی آینده‌ای که هنوز نیامده، التماسی است از زبان کودکانی که هنوز متولد نشده‌اند و هشداری فوری از سوی نفس به شماره افتاده‌ی زمین است و در قلب این نغمه‌ی پریشان هستی، بلندترین آواز از آن سرو قامتان سبز جنگل‌هاست، آن اسطوره‌های زنده‌ای که شاخه‌هایشان را به آسمان بی‌کران گشوده‌اند و ریشه‌هایشان را در ژرفای اسرار خاک و زمان فرو برده‌اند.

این کهن‌درختان خاموش و شکوهمند، این ستون‌های استوار حیات، بسیار فراتر از توده‌ای چوب و برگ و شاخه‌اند. آنها در کارگاه رازآلود برگ‌هایشان بوسیله معجزه‌ی بی همتا فتوسنتز و با ظرافتی بی مانند، نفس زمین را از کربن مسموم به اکسیژن زندگی‌بخش دگرگون می‌سازند. ریشه‌های درهم‌تنیده و ژرف‌نفوذ درختان جنگلی، خاک گران‌بهای دامنه‌ها را در آغوش می‌فشارد و از رقص دیوانه‌وار سیلاب‌های ویرانگر جلوگیری می کنند.

آنها کتابخانه‌های زنده‌ی تنوع زیستی‌اند؛ هر شکاف تنه‌ی یک بلوط هزارساله، روایتگر میلیون‌ها سال تکامل است، پناه گاهی برای قارچ‌های میکروسکوپی اسرارآمیز، مورچه‌های سخت‌کوش، سنجاب‌های بازیگوش، جغدهای خردمند و گوزن‌های خرامان است. جنگل، سمفونی دیداری و شنیداری حیات بکر است؛ جایی که نور خورشید، پرده‌های سبز برگ‌ها را می‌دراند و بر زمین، نقش‌هایی از طلا می‌افکند و آواز پرندگان، همراه با خش‌خش برگ‌های زیر پا، نخستین سرود آفرینش را بازمی‌خواند.

این میراث سبز و پرطراوت، سفره‌ی امانتی الهی است که برای سیر کردن روح نسل‌های بی‌شماری که پا به این عرصه خواهند گذاشت، گسترده شده است. آینده‌ای که نفس‌هایش به سلامت این ریه‌های سبز گره خورده است اما افسوس! در دل همین سکوت پرصلابت و سرشار از رمز و راز، فاجعه‌ای خاموش و سازمان‌یافته همچون خوره‌ای به جان این پیکر مقدس افتاده است.

قاچاقچیان چوب، این شب‌خزندگان حرص‌زده‌ی تاریکی با تبرهایی که بوی خون زمین از آن می‌آید و اره‌هایی که نعره‌های مرگ آینده را سر می‌دهد به حریم این حرم امن حیات تجاوز می‌کنند. آنها نه یک درخت که یک فصل زرین تاریخ طبیعی را قطع می‌کنند؛ نه یک شاخه که شاه راه حیات جمعی گونه‌های بی‌شماری را مسدود می‌سازند.

هر درخت سرنگون‌شده، چراغی است که در مسیر فردا خاموش می‌شود، فصلی است که از کتاب مقدس حیات پاره و به باد فراموشی سپرده می‌گردد. صدای هر درخت عظیمی که با فریادی خاموش بر زمین می‌افتد، همانند ناله‌ی مدفون کودکی در آینده‌ای دور است، کودکی که هرگز فرصت نخواهد یافت سایه‌ی خنک درختی را بر چهره‌اش احساس کند، رایحه‌ی معطر جنگل بارانی را در سینه‌اش جای دهد یا شکوه پرواز عقابی را بر فراز تاج‌درختان کهن تماشا کند.

این جنایتی علیه حیات، علیه حافظه‌ی زمین و علیه حقوق مسلم نسل‌های بعدی است. خاکی که از آغوش ریشه‌های محافظش عریان می‌شود به زودی به دست بادهای خشمگین و باران‌های سیل‌آسا ربوده می‌شود و به دریایی از گل و لای بی‌حاصل تبدیل می‌گردد. آسمانی که از فیلتر معجزه‌گر برگ‌ها محروم می‌ماند، آینه‌ای تیره از گردوغبار و آلاینده‌ها خواهد شد و آواز زندگی به خس‌خس سینه‌های بیماری‌زده بدل خواهد گشت. این نابودی، حلقه‌ای از مرگ است که از درخت بی‌جان آغاز می‌شود و تا نسل‌های انسانی آینده ادامه می‌یابد.

پانزدهم خرداد، روز طلوع بیداری جمعی، روز فریاد واحد زمین و روز عهد دوباره‌ی انسان با طبیعت است. این روز، صدای ما باید چون رعدی در دره‌ها و کوه‌ها بپیچد و اعلام کند که جنگل‌ها امانت‌داران حیات امروز و تنها امید فردای پایدارند که هر برگ سبز، صفحه‌ای از دفتر مقدس تداوم هستی است که هر درخت جنگلی، دژی در برابر طوفان‌های ویرانگر و گرمایش زمین است و قاچاق چوب و قطع غیرقانونی درختان، جنایتی سازمان‌یافته علیه امنیت ملی، سلامت عمومی و عدالت بین‌نسل ها است.

سکوت در برابر این غارت خاموش، همدستی در این جنایت گسترده است. اکنون زمان قیام وجدان‌ها و به‌میدان‌آمدن اراده‌هاست. زمان آن فرا رسیده که با حفاظتی هوشمند، بی‌امان و همه‌جانبه با قوانینی آهنین و مجازات‌هایی سهمگین و با مشارکتی گسترده، آگاهانه و خستگی‌ناپذیر مردمی، سدی نفوذناپذیر در برابر این سیلاب سیاه نابودی بسازیم، باید چشم‌های الکترونیکی ماهواره‌ها و گوش‌های هوشمند سنسورها، لحظه‌به‌لحظه بر تن جنگل‌ها نظاره‌گر باشند، باید گشت‌های مسلح و آموزش‌دیده با غیرتی مقدس، حریم سبز را پاسداری کنند، باید قوانین، چنان سخت و بازدارنده باشند که طمع سوداگران مرگ را در نطفه خفه کنند اما قانون و حفاظت فیزیکی به تنهایی کافی نیست، باید دل‌ها را تسخیر کرد و دست‌ها را توانمند ساخت.

آموزش جوامع محلی همسایه‌ی جنگل، نشان‌دادن ارزش زنده‌ی جنگل برای معیشت پایدارشان، ایجاد مشاغل سبز جایگزین همچون گردشگری مسئولانه و برداشت خردمندانه‌ی فرآورده‌های جنگلی و شکل‌دادن گروه‌های مردمی دیده‌بان جنگل، حلقه‌های گمشده‌ی این زنجیره‌ی نجات هستند و بر روی زخم‌های کهنه‌ی زمین، باید مرهم سبز نهال‌های امید کاشت؛ برنامه‌های عظیم علمی و مستمر احیاء و غنی‌سازی جنگل‌های تخریب‌شده با مشارکت همگانی، نشان‌دهنده‌ی عزم ما برای التیام گذشته و سرمایه‌گذاری بر آینده است.

بیایید در این پانزدهم خرداد، سوگندی را با خون دل مان امضا کنیم، سوگند به قامت راست سروهای آزاده در باد، سوگند به عمق رازهای خاک، سوگند به نخستین نفسی که نوزادی در آینده در هوای پاک می‌کشد که پاسدارانی بیدار، مسئول و خستگی‌ناپذیر برای این گهواره‌ی سبز حیات باشیم.

بیایید چنان در پاسداری از این امانت الهی بکوشیم که فرزندان این سرزمین، نه در قاب‌های زرد عکس‌های موزه‌ها که در سایه‌سار گسترده‌ی درختان تنومند در آوای شاداب جویبارهایی که از دل جنگل‌های انبوه می‌جهند در نگاه آرام گوزن هایی که در پناه بوته‌زارهای امن آرمیده‌اند و در نسیم پاکی که از میان برگ‌های هزاررنگ می‌وزد، شکوه طبیعت بکر را تجربه کنند و درس مهرورزی به زمین را در جان خود حک کنند.

به یاد داشته باشیم و به یاد بیاوریم که هر برگی که در پاییز می‌ریزد، نامه‌ی عاشقانه‌ی زمین به آینده است، هر درختی که بی‌رحمانه بر خاک می‌افتد، گورستانی برای رویاهای محقق‌نشده‌ی کودکان در آینده است، هر جنگلی که سرسبز و پرطراوت می‌ماند، سند زنده‌ی پیروزی امید بر نا امیدی و وفاداری بر خیانت است و فردای سبز و پرنفس‌تر زمین، نه در انتظار معجزه که در گرو انتخاب‌های آگاهانه، مسئولانه و قهرمانانه‌ی ما در همین امروز است، امروز، لحظه‌ی آغاز نجات فرداست.

نویسنده: امید رنجبر عمرانی