سوم خرداد، تنها یک روز تاریخی نیست؛ کتابی است که هر برگش، درسی از ایثار، وحدت و امید را روایت می کند.

سوم خرداد، روزی که زمین، آسمان را به تماشای معجزه ای فراخواند. روزی که خرمشهر، این نگین اشکبار کهن، پس از ماه ها اسارت در سوم خرداد ۱۳۶۱ با طلوع خورشیدی سرخ فام دوباره زاده شد. شهری که خاکش با اشک های مادران و خون شهیدان آبیاری شده بود، اکنون فریاد آزادی اش را در گلوگاه تاریخ می پیچاند. این روز، نه فقط بازپس گیری جغرافیایی یک شهر، که احیای روح یک ملت بود؛ ملتی که در آستانه ناامیدی با پنجه های ایمان، دیوار محال را فرو ریخت.

خرمشهر پیش از جنگ، شهری بود که کارون در آغوشش می خفت و نخل هایش با نسیم های خلیج فارس نجوا می کردند. اما با نخستین گلوله های رژیم بعثی اشغالگر عراق، این بهشت ابدی به جهنمی از آهن و آتش بدل شد. خانه ها سنگر شدند، کودکان سرباز و زنان، پرستارانی که پشت خطوط جبهه های جنگ حق علیه باطل، زخم ها را با دستان لرزان امید می دوختند. اشغالگران بعثی عراق گمان می کردند خرمشهر را در مشت آهنین خود فشرده اند، اما نمی دانستند خاک خرمشهر، زنده است و هر ذره اش، خونی در رگ های تاریخ جاری می کند. مقاومت مردمی از همان ساعات اولیه آغاز شد؛ از پسر نوجوانی که با کوکتل مولوتف به مقابله با تانک های عراقی شتافت تا پیرمردی که قرآنش را بالای سر سنگر گرفت و فریاد زد: (( اینجا خانه ی خداست و تنها پرچم الله بر بامش افراشته خواهد شد. ))

طرح آزادسازی خرمشهر، نه یک استراتژی نظامی صرف که معجزه ای بود که از دل ایمان و عشق زاییده شد. عملیات بیت المقدس با رمزی الهی آغاز گشت؛ از فتح فکه که قلب دشمن را به لرزه درآورد تا عبور از نیزارهای خین که رزمندگان با بدن های برهنه و دل های آتشین، راهی به ظاهر غیرممکن را ممکن ساختند. شب های عملیات، آسمان خوزستان، پر از ستاره هایی بود که هر یک، چراغ راه رزمندگانی شدند که در تاریکی، به سوی نور می تاختند. جوانان سرو قامت، با نام خدا بر لب، همچون سیمرغ هایی بودند که از آتش جنگ گذر می کردند تا خونین شهر را از چنگال اژدهای اشغال برهانند.

در آن شب های سرنوشت ساز، صحنه هایی رقم خورد که حماسه را به شاعری بدل کرد: رزمنده ای که با پیکر مجروحش، پلی بر روی خین ساخت تا همرزمانش عبور کنند؛ دختر نوجوانی که در پشت جبهه، نان را به خون خود آغشت تا به خط مقدم برساند و فرماندهانی که نقشه های پیروزی را نه بر کاغذ، که بر صفحه ی دل های مطمئن خود ترسیم می کردند. اینجا، جنگ، آزمونی برای سنجش ایمان بود و رزمندگان، سربازانی نبودند که اسلحه به دست گرفته بودند بلکه عاشقانی بودند که جان را بر کف دست نهاده بودند.

سپیده ی سوم خرداد، آسمان خرمشهر، رنگ دیگری داشت. گویی فرشتگان، پرده های آبی را کنار زدند تا نخستین پرتوهای خورشید، مناره های مسجد جامع را بوسه زند. وقتی پرچم سرخ دلاوری بر فراز خونین شهر به اهتزاز درآمد، گویی تمام جهان برای لحظه ای ایستاد تا صدای تکبیر رزمندگان را بشنود که از عمق تاریخ می آمد: (( خرمشهر، آزاد شد! )) اما این آزادی، بهایی سنگین داشت: خاکریزهایی که با اجساد شهیدان استوار شده بود، رودخانه ای که آبش با خون شهیدان همرنگ شده بود و کوچه هایی که هر سنگ شان فریاد می زد: (( ما از آن توایم، ای وطن! )). اشک های شوق مردم، زخم های شهر را شست اما یاد شهیدان، همچون خونی که در رگ های زمین جاری شد، جاودانه ماند.

خرمشهر آزاد شده، شهری بود که زخم هایش را چون مدال بر سینه داشت. مسجد جامع، که روزی آخرین سنگر مقاومت بود اکنون نماد پیروزی ایمان بر توپ و تانک رژیم بعثی عراق بود. دیوارهایش، هنوز جای گلوله ها را نشان می داد اما این زخم ها، دیگر نشان شکست نبود؛ نشان رشادتی بود که جهان را به حیرت واداشت. نخل های سوخته ی شهر، ریشه در خاکی داشتند که با خون شهیدان بارور شده بود و کارون، این رود خستگی ناپذیر، آواز آزادی را در گوش تاریخ زمزمه می کرد.

سوم خرداد، تنها یک روز تاریخی نیست؛ کتابی است که هر برگش، درسی از ایثار، وحدت و امید را روایت می کند. این روز به جهانیان آموخت که خاک ایران با وفاداری مردمانش به دژی نفوذناپذیر بدل می شود. خرمشهر، نماد مقاومتی است که حتی در سخت ترین لحظات، جرقه های امید را زنده نگه می دارد. این شهر، امروز زنده ترین گواه آن است که اشغالگران می توانند زمین را تصرف کنند اما هرگز نمی توانند آسمان دل های ما را تسخیر کنند.

مقاومت خرمشهر، روایت زنی است که با سنگ به مقابله با تانک ها شتافت؛ روایت کودکی است که زیر آوار، آخرین نفسش را با تکبیر سپری کرد و روایت مادری است که پسرش را به جبهه فرستاد. این ها قصه های خیالی نیستند؛ واقعیت هایی هستند که در گوش زمان، طنین انداز شده اند.

امروز، خرمشهر نه یک نام که یک اسطوره است. اسطوره ای که در هر ذره از خاکش، روح مقاومت می تپد. سال هاست که نخل هایش دوباره سر برآورده اند، کارونش آرام می خروشد و مسجد جامعش، گنبدش را به سمت آسمان بلند کرده است. اما این آرامش، هرگز فراموش نمی کند که روزی، اینجا، آتش و خون و ایمان بود. 

سوم خرداد، روزی است برای پاسداشت شهیدانی که نام شان بر تارک تاریخ می درخشد؛ روزی است برای ادای دین به مادرانی که اشک هایشان، دریاهایی از صبر را آفرید. این روز به ما می آموزد که پیروزی، همیشه در گرو سلاح نیست؛ گاه در گرو ایمانی است که کوه ها را جا به جا می کند.

و سوم خرداد، هر سال به ما یادآوری می کند: خرمشهر آزاد است، ایران همیشه ایستاده است و خون شهیدان، تا همیشه، درخت آزادی را سیراب خواهد کرد.

سوم خرداد، پایان این حماسه نیست؛ آغاز راهی است که باید هر سال با یاد آنان که رفتند، قدم برداشت. راهی که نشان می دهد: مقاومت، نه یک انتخاب، که سرنوشت ملتی است که عشق را با خون خود نوشته است.

نویسنده: امید رنجبر عمرانی