یا ارحم الراحمین
 
🧿 امید تنها سرمایه ما است 🧿
 
حواسم كاملا به مطلبي بود كه داشتم مي‌نوشتم. صداي لرزاني گفت سلام و نسخه‌ي داروي فرزند جوانش را  روي ميزم گذاشت. سرم را بالا گرفتم. اشك در چشمانش حلقه زده بود؛ ولي طبق عادتی كه پيش فرزندش اشكش را پنهان مي‌كرد، پيش من هم خويشتنداري كرد.
هزينه‌ي داروها ١٤ ميليون و خورده‌اي بود. ناخودآگاه پرسيدم: «پول دارو ۱۴ ميليون شده؟»
گفت: «بله يك سالی هست كه برای درمانش هزینه مي‌كنم.»
تازه احساس كرد بايد سينه‌ي پر دردش را خالي كند. ديگر فضاي نفس كشيدن نداشت.
درد دل‌ها وبغض‌هاي چندين ماهه‌اش را به حراج گذاشت...
«تا يك سال پيش دست در دستش تمام كوچه و بازار شهر را قدم مي‌زدم. صحبت‌ها وخنده‌هاي مادر و فرزندي، خريدهاي دخترانه‌ي سفيد وصورتي... به خانه كه بر مي‌گشتيم، تك تك لباس‌هايي را كه برايش خريده بودم مي‌پوشيد، هزار بار در آينه خودش را تماشا مي‌كرد و در آسمان‌ها سير مي‌كرد.
اما افسوس همه چيز با جواب يك آزمايش به هم ريخت. الان حاضرم تمام زندگي و دارايي‌ام را كه چیزی بیش‌تر از يك خانه هم نیست، بدهم تا همه چيز به حالت اولش برگردد...»
با چشمان مضطرب و نگران هر چند لحظه يك‌بار مي‌پرسيد: «يعني ممكن هست كه اون روزها برگردد؟ ممكن هست جايي ببرمش كه بگويند پزشك‌ها اشتباه تشخيص داده‌اند و بيماري فرزندت به‌ زودي بهبود خواهد يافت؟»
مي‌ترسيد اين غم پايان نداشته باشد؛ غم بیماری فرزند و غم نداری و اضطراب تامین پول دارو... «نکند نتوانم پول ماه بعد دارو را تامین کنم آن وقت .....»
درآخر ديگر توان گفتن براي او و توان شنيدن براي من نمانده بود و من در سكوت مطلق فرو رفته بودم و فقط به چگونه زيستن فكر مي‌كردم.
واقعا چقدر لحظه‌هاي عمرمان گران‌بهاست و ما غافل از آنيم كه قدر لحظه‌هاي خوش و شاد خودمان را بدانيم و با ديگران تقسيم كنيم.
 خدا رحمت كند آرين مسقطي جوان را.
خدا  به همه‌ي نيكوكاراني كه اين خانواده‌هاي دردمند را از جان و مال همراهي مي‌كنند، عمر با عزت عطا کند.
آفرين بر همت و انسانيت همياران نيكوكار انجمن آرين.
من به اعتبار خير‌انديشي‌های شما دريادلان اين اميد را به او دادم كه تنها نيستي و انجمن آرين در كنار توست....