انسان به ماهوانسان ؛موجودی علوی والهی است که با روح ملکوتیش می تواند از دامن مرکبات به دنیای مجرّدات واز خاک به عرش خدایی عروج کند و تن از تعلقّاّت مادی بشوید وبه عالم آزادی و رهایی پرواز کند و به مقا مات و کمالات انسانی فائزشود؛چه انسان به علم وعمل صالح سازنده است ؛غذای بدن مادی است و از جنس اوست و غذای روح معنو یات و از سنخ اوست چه بین غذا و مغتذی می باید مسانخت باشد ؛بدن گر سنه با علم سیر نمی شود و آب و نان می خواهد و جان تشتنه با علم به کمال می رسد و صلاح از ثواب گیرد و راه را درست پیماید تا جنّت و فردوس وجودی خو یش را بار ور سازد وبه حقیقت وجودی خویش نائل آید :
گر مخیر بکندم به قیامت که چه خواهی +
دوست ما را و همه جنتّ و فر دوس شما را
و ابزار کمالات انسان ؛علوم وفنو ن وبیان واندیشه وکتا بّت وقلم است که تو سط آدمهایی که بدین وادی رسیده اند؛به پای معلمیّ زانو زده اند ؛مدرسه و دانشگاهی را دیده اند و به درس و مشق و اصطیاد و علوم و تحلیل آن پر داخته اند و از کنار مسائل و اتفا قات به آسانی عبور نکر ده اند و چشمی عمیق و ذهنی خلاّق داشته اند و توانسته اند به کنهّ ذات پدیده ها برسند و آنرا به بیان وکتابت وقلم درآورندودر دنیای تنگ مادی محصورنباشد ؛تحصیل شده است .
اگر انسانها تحت تعلیم افرادی که وادیها طی کر ده اند و منازل پیموده اند و کتل ها در نوردیده اند ؛قرار بگیرند و نهال و جود خود را به باغبانهای شایسته ای بسپارند آنگاه که در کمون این شجره طیبه الهیه چه ثمراتی به عرصه ظهور و بروز می رسدکه فقدعر فه ربه فقدعر فه نفس که خدا شناسی با خود شناسی اغاز می شود :
تو که در علم خود زبون باشی +عارف کر دگار چون باشی
ویا معرفت النفس انفع المعارف که شناخت خود و امتیازات و توانمندیهای خود بالاترین دانشهاست پس مباد خود را حقیر بشماریم و تسلیم شرایط روز مر گی شویم :
قدرخود بشناس و مشمر سرسری +خویش را کز هر چه گو یم برتری
آن که دست قدرتش خاکت سرشت +و؛زحکمت ،بردل ؛پاکت نوشت
به فرموده علامهّ حسن زاده آملی در کتاب شریف انسان و قر آن :
کلام هر کس به فراخور عظمت وجودی اوست و بیانش به سعه وجودی ؛هرکس حرفی می زند و کتابی را تالیف می کند و حروف و کلماتش را ضمّ با یکدیگرو مجتمع در یک وعائ ؛به آحاد بشری تقدیم می کند وخلاصه آثار وجودی هر کس مطلقا معرفّ مایه و پایه و قدر واندازه عظمت وجودی اوست “لیس للانسان الا ما سعی”
کاسه چینی که صدا می کند +خود صفت خویش ادا می کند
وباز می فر ماید :
گوهر معرفت آموز که با خود ببری +که نصیب دگرانست نصاب زر و سیم
علم؛ نور نفس می گردد و انسان بدان از قوه به فعل می رسد ؛مآ ل علم به عمل است که تا عمل نشود حکمت قو لی است وبه واسطه علم است که انسان تغّلب دارد بر حیوان و به واسطه عمل است که اولی بر دیگران می شود ؛آب سبب حیات اشباح است ؛و علم سبب حیات ارواح ؛معلم ثانی ابو نصر فارابی در رساله تحصیل السعادت در باب نحوه تاسیس و تشکیل مدینه فا ضله و تحصیل سعادت می گوید :
تحصیل سعادت به تعلیم و تا د یب است ؛تعلیم ؛ایجادنظریه در اُممّ ومُدُنِ است و تادیب طریق ایجاد فضائل خُلقیه و صناعات عملیه در اُمُم است
عده ای قلیل المدرک و قلیل البضاعـه و محصور در محسوسات که احساس محسو سات را عرش المعرفت دانش واقصی الکمال ادراک وهنرشمارند ؛ نمی توانند ادعای کمال داشته باشند چه خاقانی شاعر گرانقدر ایرانی در باب خودش اینگونه سروده است وای برما که درانزل مراتب وجود جای داریم :
خاقانی آن کسان که طریق تو می روند +زاغند وزاغ راروش کپک آرزو ست
برطفل کآرزوی ترازو زر کند +نارنج از آن خرد که ترازو کند زپوست
گیرم که مارچوبه کند؛تن به شکل مار+کوزهربهردشمن وکو مهر بهر دوست
که تحصیل یقین بر مطا لب حقیقیه (حکمت)یا به نظر و استدلال است که شیوه اهل نظر است وآنها را حکما گو یند و یا از طریق تصفیه و استکمال ؛به شیوه اهل فقرا ؛عر فا و او لیائ می نامند .
هر چه است انسان به علوم و دانشها می بالد و رشد می کند و جهان بینی او افزوده می شود اززندان جهل به جهان گسترده دانایی ؛پا می گذارد و مایه عزّت جامعه میگر دد وبر اطراف و اکناف محیط می شود .
قلم و کتابت و نوشتن است که از انسان موجود متعالی می سازد تا سره از ناسره باز شناسد و موانع کمال را از پیش پای بر دارد به قول سعدی:
ترازگنگره عرش می زنند فر یاد+نشیمن تو نه این گنج خراب آباد است
گوش انسان دهان جان اوست و آنچه اورا به کمالات می رساند و به اخلاق ملکوتی متخلقّ می سازد قرار گرفتن سرسفره مادبه الهی اعنی قرآنست و این کتاب برای ما نازل شده است :
تا خیال و فکر خوش بر وی زند +فکر شیرین ؛مرد را فر به کند
جانور فر به شود لیک از علف +آدمی فر به، زعزّست و شرف
آدمی فر به شود از راه گوش +جانور فر به شود ؛از حلق و نوش
صاحبان اندیشه و قلم که بر خی در لباس خبر نگار ظاهر می شوند به قو لی معلمینیّ هستند که نکات مثبت و سازنده را برجسته می کنند وامورات پست و پلید را تحقیر می کنندومی کوشند تابر مبهمات و ابهامات فائق آیند تاریکیها را بزدایند تا جامعه را به سمت و سوی ترقی وپیشرفت رهنمون باشند .
آنکه معلم است و نویسنده و صاحب اندیشه ویا در لباس خبر نگار؛کارش تزکیه نفوس از پلیدیها و مو جب خروج نفس از نقص به کمال ؛او می کوشد تا جامعه از فواحش اعمال تغیر کند و با تز کیه نفوس و تعلیم و کتابت و حکمت ؛صاحب مدینه فا ضله شودوبهشت بیا فریندکه:
بهشت آنجاست که آزاری نباشد +کسی را با کسی کاری نباشد
آنکه مقام معلم و نویسندگی وخبر نگاری دارد دائم می کوشد بر داده های علمیش بیافزاید و بر جامعیت وسعت بینش و نگاهش بیافزاید بطوریکه نه به اسارت زر در آید و نه تسلیم ریا شود ونه مدهوش زورچون عقابی تیز بین به مزدوری هیچکس در نمی آید و خطا بش به آنهاییکه که قصد سلطانی او را دارند اینست که :
برو این دام بر مرغ دگر نه +که عنقارا بلند است آشیانه
مصاحبت با اهل قلم و اندیشه موجب فراغی دل و توسعّ دیده شود بطوریکه هر گاه کتابی را می گشائیم ؛ویا به سایتی سرک می کشیم گو یا دنیایی را به ما عطا کر ده اند و یا جهانی از گلستان معارف را به روی ما گشوده اند و یا ترا به لجهّ در یابرده اند و گو هرهای فراوان علوم را عر ضه کر ده اند و جهان نو به روی تو کشوده اند که با جهان متعارف فرقهاست وچون سایتی را می گشایی جهان را آنچنان بهم نزدیک می یابی که به دهکده ای ماند که همه اعضایش همدیگر را می شناسند و نسبت بهم ترحّم و محبّت دارند وکمک کار هم برای اداره امور بین المللند وبرای ملک و جهان واحد خویش تلاش واحد دارندو اینها همه از اهمیت اندیشه و قلم و حیات و سازندگی و کتابت و نوشتن است که شکو فایی و بقای عالم به علم وعمل و اندیشیدن و قلم است وعقلا و مد بّرین عالم چاره ای غیر از این نمی بینند زیرا آنان جهان را چنان سیستماتیک و یکپارچه می بینند که می گو یند اگر پروانه ای در پکن به پر واز در آید آثارش را در هزاران کیلومتر آنطرفتر ؛در کا لیفر نیا هم ادراک خواهی کرد .
بنابرین اگر سایتی نبود و در یچه ای بروی مردم جهان باز نمی شد و یا روزنامه ای بسته می شد و یا کتابی به مر دم عرضه نمی شود و تجاربی انتقا ل پیدا نمی کرد جها ن در زندان جهل واستبدادو فساد رو به تباهی می رفت؛ خر د سال و دیوانه ای ظلّ االله نام می گرفت و بر توده ای عظیم حکم می راند ویا برسر اثبات خدای واحد و طرد چند خدایی وخاموش کر دن آشکده ها و شکستن اصنام و بتان چه خو نها که ریخته می شد و چه منابع که زایل می گشت حال آنکه :
معانی اندر لفظ ناید +که بحر قلزم اندر ظر ف ناید
ویااگرامروزگشایشی در کار جهان است به معجزه قلم و کتابت و بیان و تبادل اندیشه است آمیختن محسوسات است ومعقو لات.
البته علم به معنی واقع کلمه؛ متصفّ به ساختن انسانها و خروج جوامع بشری از نقص به کمال است و رسالتش اعتلای جوامع بسوی بهتر شدن وتغیر رفتار مطلوب انسانهاست وگرنه اگروظیفه اش تنها کشف روابط بین متغیر ها باشد و تحلیل علتها ؛چنانچه گره از کا ر مر دم نگشاید ؛به مشکلات مر دم پایان ندهد وبر شمار زندانها و قتل و غارتها بیافزاید سنتّ ها و فر هنگ ها را به مهمیز برد ؛نه تنها علم متعالی نمی تواند باشد بلکه تنها آشکار کردن صرف روابط ذلتّ بار بین پدیده است ونمی تواند چاره کار باشد * دیده خواهم سبب سوراخ کن +تا حجو ب را برکند از بیخ و بن
اهمیت قلم و رسالت و مطبو عات و خبر نگار گشودن پنجره حهان به روی مردم ؛پالایش جامعه از اعو جا جات وانحرافات است و هر اندازه توانسته باشند در تحریض به پاکدستی مسئولان و مدیران کو شیده وبردامنه شفافیت افزوده ؛وحدت ملی را تحکیم بخشیده وبر تعاملات بین المللی افزاید و در تبادل اطلاعات وتجارب دولّ وتقریب ملتها کو شا باشد ؛تحصیل به رسالتش نزدیکترمی شود .
در اهمیت مطبوعات و اندیشه و قلم همین قدر بس که برخی از نهادها و سازمانها و مدیران گاها”سیاسی نسبت بدان حساسیتهای خاص دارند ؛به طوریکه در یکی از جلساتی که اخیرا”در پیرامون چا لش های بانکی علیه تولید و تحمیل تعر فه ها و بهره های مضاف بر کار خانه منعقد شد او لین پرسش مدیر جلسه آن بود که آیا خبر نگار در جلسه حضور دارد !؟ و این از اهمیت کا راین عزیزان است .
به هرطریق صاحبان اندیشه ؛ قلم و بیان به واقع معلمین و سر بازان و فدائیان ملک و ملتند که ذهن شان اقتدار کشور و قلم شان در راستای تعالی ملک و ملت است ؛بیان شان صدای عشق و اینان و به قول حضرت علامّه سخن لهو،لعب ؛و لعب ؛زهو؛سخریه و مجاز و دیگر صفاتی که عقل از آن اشمئزاز و طبع از آن تنفر دارد ؛منزّهند ”
” به افسون سخن از نی کلک همه قند و شکر می بارد.”
روز و هفته وسال مطبو عات و کتابت بر همه قلم بدستان مبارکباد و آخرین کلام را به دفتر دل حضرت علامه حسن زاده آذین می بندیم و نصایحش راتقدیم شما عزیزان می کنیم تا شاید کلام رابرای اعتلای ملت به کاربندیم : واز آن تو شه راه گیریم و صا حب نفوس مطمئننه شویم و از تشتت آرا و تشویش کلام به پر هیزیم .
علوم اصطلاحی نعمت اوست + ولی بی سوز عشقش ؛نقمت اوست
ترا انبان الفاظ و عبارات +چه حاصل می دهد غیر خسارات
چه نبود نورعلم یقذ فّ الله + چه انباری زالفاظ وچه از کاه
گل اندامی و جانت گند نا؛زار+زبوی گند نا ؛خلقی در آزار
بکن از بیخ و بن گند نا را +مر نجان اینهمه خلق خدارا
گمانت اینکه با خر ج عبارات +به کّر و فّرّ و ایما و اشارات
سوار رفرفستی و براقی +ورم کر دی و پنداری که چاقی
بدرآخواجه از کبر و ریایی +گدایی کن که یابی کبریایی
در این در گه دل بشکسته باید +تن خسته ؛دهان بسته باید
به امید انکه دلسوزانه ببینیم وعاشقانه بنویسیم و حقیقت را فدای مصلحت نسازیم آمین یا رب العالمین (آمل-صلواتی)