متخلص به طالب آملی و مشهور به طالبا در سال 987 هجری قمری در یکی از روستاهای شهرستان آمل متولد شد

کمال آنلاین : نگاهی نو به زندگینامه طالب آملی

چکیده:

این پژوهش سعی دارد تا با توجه به مثنوی طالب و زهره تحقیقی تازه دربارة زندگی طالب آملی ارائه کند. طالب از دوران کودکی به تحصیل دانش و ادب پرداخت و در علوم زمان خود، هندسه، فقه، ادبیات عرب و شعر و حکمت استاد گردید و از خوشنویسان بنام خط نستعلیق زمان خود گردید و آشنایی طالب با زهره آغاز شاعری او را رقم می زند و برای اعتبار و شهرت و برای رسیدن به عشق خود اولین سفر خود را آغاز و پس از برگشت از سفر و خیانت زهره، طالب برای همیشه زادگاه خود را ترک و راه سفر در پیش گرفت و با طی مدارج ترقی از کاشان و اصفهان و مرو و هند و با توانمندی و کیاست خود به بالاترین منصب ادبی زمان خویش ملک الشعرائی دربار هند رسید و تأثیر خواهرش ستی النساء در دوران حیات و پس از مرگ طالب که در اوج افتخار بود را به تصویر می کشد.

کلمات کلیدی: طالب آملی – زهره چلاوی – ستی النساء بیگم –جهانگیرشاه – اعتمادالدوله – میرزاغازی – بکتش خان

مقدمه:

در زمان تحصیلات دانشگاهی در دانشگاه جامع علمی کاربردی فرهنگ و هنر شماره یک تهران جهت ارائه تحقیقی درباره ادبیات فولکور با طالب آملی آشنا شدم. کم کم آشنایی من با طالب به جایی رسید که دیوانه وار به دنبال منابعی برای آشنایی بیشتر با این شاعر بزرگ و پرآوازه اما گمنام رفتم. کتابخانه های ملی جمهوری اسلامی ایران، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، کتابخانه ملی ملک، کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی، کتابخانه های عمومی و ... مراکزی بودند که مرا به طالب شناسی رهنمون گشتند البته نباید کتابفروشی های میدان انقلاب تهران و جمعه بازار کتاب مشهد را نیز از فراموش کرد. با خواندن این منابع گم شده ای در زندگی طالب وجود داشت که اکثر محققین از آن اظهار بی اطلاعی کرده اند و آن علت خروج طالب آملی از شهر و دیار خویش بود.

در این پژوهش سعی کرده ام با ترکیب مثنویی طالب و زهره و باورهای عامیانه مردم مازندران که طالب آملی برایشان مجنونی عاشق پیشه شناخته شده و منابع مختلف تحقیقی نگاهی تازه به زندگی طالب آملی داشته باشم و علت خروج او از آمل را بیان کنم. البته برای شاهد مثال ادعای خویش از غزلیات پرشور دیوان ملک الشعرا طالب آملی استفاده های فراوانی برده ام.

    1-تولد و زادگاه طالب:

سید محمد بن عبدالله آملی متخلص به طالب آملی و مشهور به طالبا در سال 987 هجری قمری در یکی از روستاهای شهرستان آمل متولد شد اما در شهر آمل نشو و نما یافت.

در دانشنامه ادب فارسی درباره محل تولد طالب چنین آمده که: « از محل تولد طالب نیز آگاهی واثق در دست نیست، در ترانه ای با نام طالبا که به ستی النساء منسوب است، از دهی به نام کرچک یاد شده است که روستایی از دهستان اهلمرستاق در شمال باختری آمل بوده است. اهلمرستاق همان علمده یا نور کنونی است».

طالب نیز در اشعار خود صراحتاً به روستایی بودن خویش اشاره کرده است.

در غزل شماره 240 صفحه 318 دیوان طالب آملی امده است:

 

در غزل شماره 301 صفحه 343، طالب آملی اینگونه می سراید:

طالب  از   نظم   تو   شهر   و   روستا   در   غلغل   است

چون تو شهری شاعری از روستایی برنخاست

 

در غزل شماره 517 صفحه 4 – 423 طالب آملی می گوید:

نه     من     زین      جهانم    ،     تعجب     مکن     گر

فلاطونی از روستایی برآید

 

در غزل شماره 733 آمده است:

آن      روستاییم      که      چون     رو     آورم     بشهر

شهر از وجود ناقص من روستا شود

پدر طالب از نظر وضع مادی دارای شأن و شوکتی بود بنا به منظومه طالبا ، پدر طالب صاحب املاک و اموال فراوانی بود و از نظر مادی در جایگاه بالایی قرار داشت. (مثنوی طالب و زهره طالب طالبا، ص 85)

پدر طالب از همسر اول خود دارای دو فرزند بنامهای ستی النساء بیگم و سید محمد بوده که در همان اوان جوانی همسرش دارفانی را وداع کرده است و از همسر دوم خود نیز فرزندی بنام سیدعلی یا سبزعلی داشته است. (همان ص 89)

 

2-    دوران کودکی و نوجوانی طالب

الف) ورود به مکتب

پدر طالب به رسم مردمان زمان خویش فرزندش سید محمد را در مکتب خانه ای جهت تعلیم قرآن و دیگر علوم متداول آنزمان تحت سرپرستی کربلایی قربان که یکی از عالمان شهر بود قرار داد. ( مثنوی طالب و زهره طالب طالبا ص 49)

ب) آشنایی با زهره و آغاز شاعری

در همان اوایل ورود طالب به مکتب با دختری زیبا و نگارین بنام زهره آشنا می شود. پدر زهره از روستای چلاو و مادرش آملی بودند.

زهره و طالب از شاگردان باهوش مکتب خانه بودند و در این راه تلاش بسیاری می کردند. ( مثنوی طالب و زهره، طالب طالبا ص 50-49 )

طالب در همان کودکی و بازیهای کودکانه و دوستی اش با زهره، شاعری را تمرین می کند و سعی می کند تاجملاتش را به نظم درآورد.

 

در کتاب نام آوران فرهنگ ایران آمده است: « وی در آمل به تحصیل دانش و ادب پرداخت و در آستانة شباب، خیلی زود، زبان به شاعری گشود».

ج) تحصیلات مکتب و هنرهای طالب

طالب آملی در طول چهار سال تحصیل در مکتب علاوه بر حفظ قرآن، در علوم متداول آن زمان مانند سیاق و هندسه، فقه، هئیت، عروض، ادبیات عرب، شعر و حکمت را یاد می گیرد.

او همچنین استادی مسلم در نوشتن انواع خطوط ایرانی شد که او را سرآمد اقران می کند. ( مثنوی طالب و زهره، طالب طالبا ص 53 )

در کتاب تاریخ ادبیات در ایران صفحه 1056 آمده است:

« وی را همة معاصرانش بجودت ذهن و هوش سرشار و استعداد کم نظیر در سخنوری و وسعت اطلاع ستوده اند و بحقیقت چنین بود».

در تذکره میخانه در شرح احوالات طالب آملی آمده که: « این نادرة عصر و فرید زمان و وحید دوران خودست. آنقدر اهلیت و استعداد که با اوست با دیگر شعرای این ایام نیست».

در کتاب تاریخ مازندران  اسماعیل مهجوری اینگونه می نگارد:

« این شاعر نامدار به فضائل اخلاقی موصوف و در ادبیات عرب و ادبیات فارسی استاد و در منطق،حکمت، عرفان، هیأت، هندسه نیز بر بیشتر استادان هم عصر خود برتری داشت ...».

سید محمد طاهری شهاب در کتاب تاریخ ادبیات مازندران می نویسد: « از جمله شعرای شیرین بیان و دارای قریحه وقاد بوده، از عهد صباوت دست به دامان تحصیل زده و به طوری که خودش دعوی می نماید در سن 15 تا 20 سالگی در علوم هندسه و منطق و هئیت و فلسفه و تصوف و حسن خط مهارت تام حاصل کرده است».

استاد پیرحسام الدین راشدی در مقاله ای با عنوان « طالب آملی و سخنی پیرامون زندگی این شاعر » که در نشریه هنر و مردم شماره 179 به چاپ رسیده چنین اعتقاد دارد که: « در این قصیده طالب از قدرت خود بر علوم رایج نیز ذکری کرده است و از آن چنین بر می آید که او از خانواده یی بوده است که چراغ علم از چند نسل پیش از او در آن خانواده روشن بوده و بنا به روایات خانوادگی تحصیل علوم رایج ( منطق، هیأت، فلسفه، تصوف، حکمت، خط ) برای پسران تا 20 سالگی الزامی بوده است».

دکتر محیط طباطبایی در مقاله ای با عنوان « اصلاح چند اشتباه در ترجمه احوال طالب آملی » چنین اعتقادی دارد: « از بابت شعر و خط نستعلیق باید محمد طالبا را بزرگترین شاعر خطاط مازندران شناخت که در طی هزار سال دولت شعر فارسی، دیگری در آن ناحیه به شهرت او نرسیده و دامنه نام آوری و حسن قبول او از آمل گرفته تا مرو و دهلی و آگره کشیده شده است ».

در تذکره خیرالبیان صفحات 5- 314 آمده است: « از غایت علو ادراک و سخن فهمی و فراست دست تصرف با اکثر علوم و فنون زده بهرة کلی از علوم رسمیه حاصل نموده است، خط نستعلیق را به نوعی می نویسد که خوشنویسان انگشت از حسن خطش بدندان گرفته انصاف می دهند».

دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب از گذشته ادبی ایران می نویسد: « طالب انواع خطوط را زیبا می نوشت و با تصوف و تاریخ آشنایی داشت».

دکتر محمد مرسلین اینگونه معتقد است: « هرچند در علوم و فنون مزبور از طالب اثری باقی نمانده که ادعای وی را ثابت نماید ولی چون او از خاندانی بنام و محترم و دانش دوست برآمده، نباید اظهاراتش را بدیدة شک و تردید نگریست؛ از طرف دیگر لقب یافتنش بملک الشعرایی، آنهم در دستگاه پادشاهی چون جهانگیرشاه که از علم و ادب بهرة کافی داشته است، دلیل بر این تواند بود که طالب شخص فاضل و دانش آموخته و در شاعری قوی مایه و خوش قریحه و چیره دست بوده است؛ و تذکره نویسان هم بر این مدعی گواهی داده اند». ( آتشکده آذر ص 871 )

3-   دوران جوانی

الف) ورود به دربار حاکم آمل

در دیوان طالب 2 چکامه و یک ترکیب بند در مدح میرابوالقاسم و یک قصیده در مدح میرزا محمدشفیع خراسانی ملقب بمیرزای عالمیان که از طرف شاه عباس حکومت و وزارت مازندران را داشته موجود می باشد. (مقدمه دیوان طالب آملی)

میرابوالقاسم ترشیزی پسر امیرهاشم ترشیزی از طیردستان میرزا محمدشفیع خراسانی مستوفی بزرگ عهد شاه عباس که در ولایات دارالمرز و خراسان متعهد امور مالی مملکت بوده و مدتی را زیر نظر فرهادخان به طور مستقل متکفل امور مهام امور گیلان و مازندران و سپس خراسان گردیده و میرابوالقاسم را در مازندران به انجام این وظیفه از طرف خود گماشته بود که جمع میان حکومت و استیفا می کرد. ( اصلاح چند اشتباه در ترجمه احوال طالب آملی) وقتی که ابوالقاسم در سال 1007 ق به سمت حاکم تعیین شد طالب 20 ساله بود. ( طالب آملی و سخنی پیرامون زندگی این شاعر)

طالب آملی در قصیده ای که در صفحه 9 دیوان طالب آملی موجود است در وصف میرابوالقاسم چنین می نگارد:

آنم که ضمیرم بصفا صبح نژاد است

چون باد مسیحم نفسی پاک نهادست

چندانکه مرا حسن هنرجلوه فروشست

اوراد فلک نغمة چشمت مرسادست

 

ب) آغاز عاشقی طالب

بنا به منظومة طالبا که از خواهر طالب، ستی النساء بیگم بدست ما رسیده طالب و زهره دلدادگی اش به عاشقی می رسد.

طالب شاعر جوان عاشق پیشه، هر از گاهی با نامه ای، شعری، پیامی، دیداری، معشوق خود را عشق خود واقف می کند. در دیوان طالب آملی غزلیات پرشوری از این دوران می توان یافت که دو نمونه از آن تقدیم می شود.

غزل

دل عاشق به   پیغامی بسازد

بیاد نامه یا نامی بسازد

مرا کفیت چشم  تو کافیست

ریاضت کش به بادامی بسازد

 

ج) ورود قادر به ماجرای عشقی طالب

قادر حریف عشقی طالب است که با توجه به شرایط خاصی که داشت مورد پسند خانواده زهره قرار گرفت.

از آنجا که یکی از عادات مردم برای شناساندن فردی به یکدیگر، بیان خصوصیاتی از خصوصیات شخصی، اجتماعی، فرد مورد نظر می باشد و از طرفی چون قادر در منظومه طالبا به قادر سگ دنون یا قادر سنگ دندان مشهور می باشد احتمال نگارنده این است که قادر از سپاهیان و قزلباشان دربار صفوی در مازندران محسوب می شده که با توجه به موقعیت خوب مالی و جایگاه خاص خویش توانسته نظر پدر زهره را بخود جلب کرده و زهره را به عقد خویش درآورد.

اما آنچه مسلم است قادر تا زمان حضور طالب در آمل نتوانسته بود که زهره را به عقد خویش درآورد.

د) خروج طالب از آمل

بنا به منظومه طالبا، طالب و زهره پس از اینکه پای قادر به ماجرای عشقی آنها کشیده شد هم قسم شدند که با هم ازدواج کنند از طرفی چون طالب مکنت مالی و اجتماعی قادر را دارا نبود سعی کرد تا از توان شاعری خویش نهایت بهره را ببرد پس آمل را به سوی کاشان ترک کرد.

در مقاله طالب آملی و سخنی پیرامون زندگی این شاعر آمده است که: « میرزا محمدشفیع و میرزا ابوالقاسم هر دو ممدوحین طالب از لحاظ بذل و بخشش کاملاً خسیس بودند و بهمین جهت طالب بواسطة تنگی معیشت در سنه 1010 هجری قمری که 30 ساله بود از آمل یا قصبه ای که خانواده اش در آنجا بودند برای تلاش معاش به کاشان رفت».

همچنین در مقدمه دیوان طالب آملی آمده است که: « در دوران حکومت میرزا محمدشفیع خراسانی در مازندران و حکم رانی میر ابوالقاسم در آمل بعلت نظارتهای دقیقی که از طرف میرزا محمدشفیع در امر اخراجات و خاصه خرجیهای دست نشاندگان او میشد آنطور که باید و شاید بوضع زندگی و تأمین امرار معاش طالب از جانب ممدوحان او رسیدگی نمی شد و او همیشه در تنگدستی و محرومیت روزگار جوانی خود را میگذرانید. لذا برای ترفیع حال و کسب شهرت مصمم گردید که ترک دیار آبا و اجدادی خویش نموده و در طلب ممدوحی که بتواند رضای خاطرش را فراهم سازد روی بجانب کاشان و اصفهان کرده و از آمل خارج گردید».

نگارنده معتقد است طالب هنگام خروج از آمل که طبق نظریه اکثر مورخین در سال 1010 هجری قمری اتفاق افتاده جوانی 23 ساله بوده است.

ه) ورود طالب به کاشان

سید محمد آملی برای اینکه بتواند هرچه زودتر مدارج ترقی را بپیماید راه کاشان را در پیش گرفت که اقوام مادری اش در آنجا مردمانی سرشناس بودند.

« از شمار خویشان مادری طالب، مشهورتر از همه، شوهر خالة او حکیم نظام الدین علی کاشی، پزشک دربار تهماسب یکم صفوی ( 930- 984 هجری قمری) و محمد خدابنده ( 985 – 996 هجری قمری) بود. حکیم رکنای مسیح، پسرخالة طالب و فرزند همین نظام الدین علی است که از شاعران مشهور دورة صفوی به شمار می رود، رکنا رابطه ای بسیار نزدیک با طالب داشت و در برخی سفرهای او در هند همراهش بود. برادر رکنا، نصیرای کاشی نیز، ستی النساء خواهر طالب را به زنی داشت». ( دانشنامه ادب فارسی)

شاید طالب، حکیم نظام الدین علی را تنها راه ورود به دربار شاه عباس صفوی می دانست.

مولف آتشکده آذر معتقد است که: « چون اصفهان در آن روزگاران پایتخت سلاطین صفوی بود، طالب احتمالاً جهت آزمایش بخت خویش و تحصیل روزی و معاشرت بیشتر با ارباب دانش و فضل و شعر رخت بدانجای کشیده». این مطلب گواهی است بر ادعای نگارنده که در سطور پیشین به تحریر آمده بود.

و) سعی طالب برای ورود به دربار شاه عباس صفوی

در دیوان طالب آملی 2 قصیده در مدح شاه عباس صفوی موجود می باشد که از هر قصیده ابیاتی را انتخاب نمودم که در ذیل می آید.

 

ز) برگشتن طالب به آمل و خیانت زهره

نگارنده معتقد است بنا به منظومة طالبا، پس از آنکه نامادری زهره بیهوش داری را در غذای طالب ریخت و این امر باعث شد تا طالب از آمل بگریزد و از طرفی زهره نشان طالب را در هند می یابد پس طالب حتماً از اصفهان به آمل برگشته است و در هنگام ورود به آمل، زهره را در لباس عروسی در کنار قادر می بیند که این امر باعث حیرانی و سرگردانی طالب می شود.

ح) خروج طالب برای همیشه از آمل

طالب پس از آنکه با خیانت زهره روبرو شد دیگر تحمل ماندن نداشت و آمل را برای همیشه ترک کرد. هرچند دلش را در آمل جای نهاد، جسمش را از آمل به سوی مرو کوچاند.

4-    لذقدم در راه پیشرفت

الف) سفر طالب به مشهد و مرو

طالب آملی پس از خروج از آمل جهت زیارت و پابوسی امام هشتم علی بن موسی الرضا (ع) عازم مشهد می شود و در ترکیب بندی غرّا در 9 بند از روزگار و ستم ایام به حضرتش شکایت می کند که ابیاتی از آن تقدیم می گردد.

 

وه  چه درگاه رشگ عرش  برین

فرش او دیده های حورالعین

 

در کمین  پایه  اش  ز غایت عجز

ایستاده سپهر صدرنشین

 

طالب پس از زیارت بارگاه امام رضا (ع) به سوی مرو می رود که « در آن جا ملکش خان از طرف شاه عباس صفوی حاکم بود، طالب در دربار ملکش خان راه یافته، قصایدی در مدح او سروده و دو سال در خدمت او اقامت گزید و ملکش خان هم در قدردانی او تقصیر نکرد».

ب) خروج طالب از مرو

طالب آملی پس از اینکه دو سال در خدمت بکتش خان به سر برد طی یک مثنوی در بحر خسرو و شیرین از حاکم مرو اجازه می خواهد که برای دیدار اقوام خود از مرو خارج گردد

بکتش خان اجازة خروج طالب از مرو را صادر کرد اما طالب بجای رفتن به مازندران راهی دیار هند شد.

البته باید تاریخ حرکت طالب از مرو به هند قبل از مرگ بکتش خان که بسال 1017 هجری قمری درگذشت صورت گرفته باشد.

طالب هنگام خروج از مرو رباعی مشهوری سروده که اکثر تذکره نویسان آن را ذکر کرده اند.

 

طالب گل  این  چمن به بستان بگذار

بگذار که می شوی پریشان بگذار

 

هندو نبرد  تحفه کسی جانب هند

بخت سیه خویش به ایران بگذار

ج) آغاز سفر به هند

طالب آملی پس از اینکه وارد هند گردید دچار مشکلات عدیده ای شد و نتوانست وارد دربار حاکمی شود.

« از قراین معلوم می شود که طالب در اول ورود به هند چندان روی کامیابی ندید و از این جهت در بلاد مشهور هند به تلاش معاش افتاده دهلی، ملتان، سرهند را سیر کرده، چنانکه از این جاها نام می برد و به تخصیص لاهور که بیشتر از شهرهای دگر خوش آیند و مقبول خاطرش گردید و قصیده ای در تعریف آن دارد». ( تاریخ ادبیات مازندران)

د) ورود به قندهار و دربار میرزاغازی

طالب آملی پس از آنکه مدتی را در شهرهای مختلف هند به سیر و سیاحت مشغول بود ستارة بخت خویش را در دربار میرزاغازی جستجو کرده و دوباره از لاهور به سمت قندهار رفت.

علامه شبلی نعمانی در شعرالعجم مینویسد: طالب در شهرهای لاهور، آگره، ملتان، دهلی بوضع رندانه میزیسته و از خرمن حسن خوشه چینی میکرده است و خوشبختانه شاهدان و مه طلعتان نیز باین شاعر غزلسرا علاقه پیدا کرده و نرد عشق با او میباخته اند، چنانکه در آن هنگام که میخواهد هند را ترک کند و روانة قندهار شود آن فتنه گران با چه گرمجوشی و مهر و محبت او را از این خیال بازداشته اند

( مقدمه دیوان طالب آملی)

« حاکم قندهار در این زمانه غازی خان از امرای جهانگیری بود که در فضل و ادب سرآمد بود و در تربیت فضلا جهدی بلیغ مبذول می داشت ...» (تاریخ ادبیات مازندران) طالب را به دربار خود فراخواند و از او قدردانی های شایانی نمود و او را در سلک شاعران و مقربان دربار خویش قرار داد و « طالب نیز در قصاید غرّایی به مدح او پرداخت و چنان چه در مدح او غلو کرده که در این قصاید سخن را از مداحی به عاشقی رسانده

اتفاقاً غازی خان در سال 1020 هجری قمری به سن 25 سالگی به دست غلام خود مسموم گردید و برای طالب مأمنی در قندهار نماند». ( تاریخ ادبیات مازندران)

و) ورود به گجرات

طالب آملی پس از مرگ غازی خان دوباره آوارة شهرها شد و توانست به دربار قلیچ خان وارد شود. چین قلیچ خان در احترام طالب کوتاهی نکرد بطوریکه یادگار این ایام 2 قصیده و یک قطعه شعر در مدح قلیچ خان می باشد که ابیاتی از آن تقدیم می شود.

اما حکومت چین قلیچ خان در بندر سورت دیری نپائید و طالب به جستجوی ممدوحی دیگر شتافت.

در ایامی که طالب به جستجوی ممدوحی تازه بود آفتاب طالع او در طالع خواجه قاسم دیانت خان یکی از امرای دربار جهانگیرشاه طلوع کرد. دیانت خان چون تسلط طالب بر شعر و ادبیات و سخنسرائی او آشنایی و آگاهی پیدا کرد از جهانگیرشاه اجازه خواست تا طالب را به دربار بیاورد، اما طالب نتوانست توجه جهانگیر را بخود جلب نماید.

طالب در قطعه در مدح دیانت خان اینگونه عذر تقصیر می آورد:

دیانت خان پس از این واقعه نامه ای به عبداله خان فیروزجنگ حاکم گجرات نوشت و از او خواست تا طالب را به دربار خویش فراخواند. عبدالله خان فیروزجنگ پیکی به آگره فرستاده و طالب را به حضور خویش طلبید.

طالب آملی در ترکیب بندی که در مدح عبداله خان فیروزجنگ سروده اینگونه بیان می دارد:

 

چین قلیچ خان در احترام طالب کوتاهی نکرده و شاعر محبوب مازندران در آن ایام به شادی و شادکامی گذران زندگی    می کرده است.

در همین ایام بود که طبق سنت هر ساله حکمرانان هر دیار برای عرض تبریک و تقدیم هدایا به حضور جهانگیرشاه مشرف می گردیدند. طالب در قصیده ای از قلیچ خان درخواست می کند تا در معیت او به دربار جهانگیرشاه وارد شود.

اما ظاهراً چین قلیچ خان به این درخواست طالب توجهی نمی نماید و طالب در ایام عید در گجرات تنها می ماند.

« طالب برای آنکه خود را به دربار جهانگیری معرفی نماید، به افراد مختلفی متوسل شد. از آن جمله با شاپور تهرانی شاعر معروف که پدرش عمّ حقیقی اعتمادالدوله پدر نورجهان بیگم ملکه ی نامور هند بود، طرح دوستی ریخته و به لاهور آمده، به خدمتش پیوست». ( تاریخ ادبیات مازندران)

حکیم مسیح الزمان شاپور تهرانی نیز در نامه ای به پسر عمویش اعتمادالدوله از او می خواهد تا طالب آملی را تحت سرپرستی خویش قرار دهد.

ز) اعتمادالوله پله پرش طالب

« میرزا غیاث بیک ( م 1037 ق)اعتمادالدوله فرزند خواجه محمدشرف، از دولتمردان شیعة ایرانی که در تهران متولد شد و به هند رفت و خود و خاندانش به مقامات عالیه رسیدند ... غیاث بیک را دختری زیبا روی و با کمال به نام مهرالنساء بود که در راه هند در یکی از منازل سند متولد شده بود. بعدها جهانگیر پسر اکبر عاشق او شد و پس از اینکه بر تخت سلطنت جلوس کرد با وی ازدواج نمود و بدو لقب نورجهان داد. این ملکة دانشمند و شاعر بزودی زمام امور را از کف شوهر شرابخوار خود گرفت و عملاً فرمانروای مطلق العنان هند گردید. او پدرش را به رتبة وزارت اعظم و مقام اعتمادالدوله ارتقاء داد». ( دایره المعارف تشیع)

اعتمادالدوله پس از دریافت نامه از شاپور تهرانی بلافاصله طالب آملی را تحت سرپرستی و حمایت خویش قرار داد.

در دیوان طالب آملی قصاید، ترکیب بندها، مثنوی و غزل و رباعی بسیاری در مدح اعتمادالدوله موجود است که نشانی از ایام خوش طالب در هند می باشد.

اعتمادالدوله نیز در تربیت طالب از هیچ کوششی فروگذار نکرد و توانست در فرصتی مناسب که جهانگیر پادشاه هند در یک سفر تفریحی به شکار رفته بود طالب آملی را به حضور پادشاه برساند. طالب آملی نیز در قصیده ای که در مدح جهانگیر پادشاه هند و وصف شکار جرگه سروده بود با قدرت جادویی ابیات خویش توانست در جرگة شاعران دربار جهانگیر حضور پیدا کند.

ح) ملک الشعرایی طالب آملی

در  اکثر تذکره ها یی که درباره طالب آملی مطالبی نوشته اند همگی اذعان دارند که در سال 1025 هجری قمری با پایمردی و وساطت میرزا غیاث بیک اعتمادالدوله، طالب در جرگة شاعران دربار جهانگیر درآمد و توانست در مدت کوتاهی پله های ترقی را یکایک طی نماید.

طالب آملی برای بدست آوردن منصب ملک الشعرائی دربار جهانگیر تمام تلاش خود را بکار بست تا هنر سخنسرائی شاعران ایرانی را به تماشا بگذارد.

 

طالب ببر ازیاد پریشانی را

طی کن رقم بی سر و سامانی را

 

بگشای زبان که اهل  توران بینند

دستان زنی بلبل ایرانی را

 

بالاخره آفتاب طالع طالب آملی در سال 1028 هجری قمری درخشیدن گرفت و بر آسمان ادبیات فارسی نور افشانی کرد.

جهاگیرپادشاه در توزک خود می نویسد: درین تاریخ ( روز دهم دیماه از چهاردهمین سال جلوس برابر با اواخر محرم سنة 1028 هجری قمری) طالب آملی بخطاب ملک الشعرائی خلعت امتیاز پوشید. اصل او از آمل است. یکچندی با اعتمادالدوله میبود، چون رتبة سخنش از همگنان درگذشت، در سلک شعرای پایتخت منتظم گشت. این چند بیت از اوست:

ط) ورود ستی النساء بیگم به هند و دیدار برادر و خواهر

« ستی النساء پس از انکه برادرش طالب که از مادر از او جدا بود، به دنبال شور شاعری و جذبه جهانگردی راهی اصفهان و از آن پس رهسپار هندوستان شد، به سبب پیوند مهرآئینی که به برادر داشت دیگر ماندن در زادگاه خود را نتوانست و در سال 1028 ه . ق به هنگامی که طالب در مقام ملک الشعرایی دربار در رکاب جهانگیرشاه، پادشاه فرهنگ دوست هند به سیاحت کشمیر مشغول بود، وارد اگره شد». ( زن از کتیبه تا تاریخ)

طالب آملی در این ایام مشغول سیر و سیاحت کشمیر در معیت جهانگیرشاه بود که خبر رسیدن خواهرش به او رسید. طالب در قطعه ای 33 بیتی در کمال ادب، نهایت علاقة خود را جهت دیدار خواهرش به عرض جهانگیر می رساند و اجازه می یابد تا به دیدار خواهرش به آگره برود.

ی) ازدواج طالب

طالب آملی پس از آنکه خواهرش ستی النساء بیگم در هند به حرمسرای شاهی وارد از او خواست تا همسری مناسب برای او بیابد امّا ظاهراً خواهرش نتوانست که همسری شایسته برای طالب بیابد.

طالب آملی پس از مدتی قطعه ای در مدح ملکه نورجهان انشاء می نماید و از ایشان استدعا می نماید تا همسری برایش انتخاب نماید.

حاصل این ازدواج 2 فرزند دختر بود که بعدها دختر بزرگتر به عقد عاقل خان و دختر کوچکتر به عقد ضیاء الدین معروف به رحمت خان پسر حکیم قطبا برادر حکیم رکنا درآمد. ( رجوع شود به مقدمه دیوان طالب)

ک) مرگ طالب آملی

طالب شاعر گرانسنگ خطة مازندران پس از انکه 8 سال بر قلة رفیع ادبیات فارسی جلوه نمایی کرد در سال 1036 هجری قمری در حالی که 49 سال از عمرش می گذشت رخ در نقاب خاک کشید و پیکرش در شهر فتح پور سیکری نزدیک آگره در جوار مقبرة اعتمادالدوله سرپرست و دوست گرامی طالب و صدراعظم معروف جهانگیر بخاک سپرده شد. ( مثنوی طالب و زهره)

حکیم رکنا پسرخالة طالب قطعه ای پر سوز و گداز درین واقعة اسفناک سروده:

 

 

فرزند عزیز و طالب  خویشم رفت

زین واقعه تا چه با دل ریشم رفت

 

 

من بودم و  آن عزیز  درعالم خاک

خاکم بر سر که آنهم از پیشم رفت

 

ل) مرگ زهره

بر اساس منظومة طالب و زهره که منسوب به ستی النساء بیگم خواهر فاضل طالب آملی است پس از اینکه خبر مرگ طالب به ایران و آمل می رسد غوغای عظیم در این خطه برپا می شود.

زهره معشوقة طالب که ماجرای عشق او به طالب زبانزد مردمان شده بود دیگر تاب نیاورده و هر روز در کنار رودخانة هراز آمل به مرثیه سرایی مشغول بود تا اینکه دیگر اثری از او نیافتند. در باور عامیانة مردم مازندران زهره در آب رودخانة هراز غرق شد تا به وصال طالب مجنون شیدائی خویش برسد.

زِهره مِه زِهره آی مِه جان جانون

خدا   بیامِرزه   جمعِ    عاشقون

م) مرگ ستی النساء بیگم

ستی النساء بیگم پس از ورود به هند با توجه به آشنایی با دانش های زمانه، هم چون پزشکی و ادبیات و هنرهای تزئینی به زودی به مقام پیشکاری ملکه ممتاز محل همسر شاه جهان رسید.

ستی النساء بیگم پس از مرگ برادر محبوبش طالب که او را به شدت دوست می داشت سرپرستی دختران او را پذیرا شد و آنان را در رکاب شاه زاده خانم های هندی در دربار پرورش داد و به ثمر رسانید، اما پس از مرگ ناگهانی دختر کوچک تر که در سال 1056 هجری قمری پس از زایمانش رخ داد، آن چنان ضربه ای بر روح حساس او وارد آمد که در دم به بستر افتاد و در همان روز درگذشت.

ستی النساء بیگم که اکنون در آرامگاه ویژه ای که به دستور شاه جهان برایش ساخته شد، در خواب جاودانه ی مرگ فرو رفته است از زنان زبده ی روزگار خود و از سخنگویان شیرین زبان دوران صفویه بود که یادمان های او به خصوص در ذهن همشهری هایش پایدار مانده است