نوع اعتراض به تولید و پخش برنامه های سخیفی چون "سریال پایتخت" از تلویزیون, جنبه های مختلفی دارد و نیاز به واکاوی بیشتری دارد.
اینکه گویش بخشی از مردم کشور, سوژه شود و دستمایه ای جهت تولید سریال طنز گردد و در یک بازه ی زمانی چند ساله تولید شود و با وجود اهانتهای بسیار به لهجه و آوای میلیونها ایرانی, مورد استقبال مردم کشور قرار گیرد و در شادترین و خاص ترین روزهای سال پخش گردد و نهایتاً جزو پرمخاطب ترین سریال تلویزیون گردد, به واقع نیاز به بحث و گفتگوهای بسیار, با حضور  روانشناسان و جامعه شناسانی قَدَر دارد.
ساختار هنری چنین تولیدی همانند غالب محصولات تلویزیون, سطحی و دمِ دستی است و ارزش ورود ندارد!
به نظر من, نوع مواجهه ی مردم سرزمینمان -حتی خود شمالی ها- با چنین سریالی, نیاز بسیار به روانکاویِ فرهنگی دارد!
موضوعی که در تمامی این سالها معترضینی داشته, اما صدایشان به گوش تلویزیونیها نرسیده است و یا دست اندرکاران صداوسیما, اهمیتی برای نقد منتقدان قائل نشده اند!
چه فاجعه ای شده است;
اینکه در شمال ایران زندگی کنید, به ریشه و پیشینه ی تاریخی آن فخر بورزید, آداب و سنن و موقعیت جغرافیایی آن را دوست بدارید, عاشق صفا و صداقت و صمیمیت آباء و اجدادی خود باشید, مهمان نواز باشید و برایشان به سبب اصالت فرهنگی خود, سنگ تمام بگذارید;
و در همین حال;
مهمانان غیر بومیتان, در استان و شهر و خانه ی شما, در کنار خانواده ی شما, بر سر سفره ی شما, و از تلویزیون شما, به سادگی و گویش شما بخندند!
و غم انگیز تر اینکه نه تنها برخی هم ولایتیها, هم صدا با سایرین, به تمسخر خود و داشته های فرهنگی خود, از سر همان صداقت و سادگی و البته ناآگاهی می خندند, بلکه صدایی از مسئولین سیاسی و فرهنگی شهر های کهن و پرافتخار این مرز و بوم, در نمی آید! 
مسئولینی که جهت صیانت از حق و حقوق مردم, انتخاب و انتصاب شده اند و حال آنکه در مواردی اینچنین حساس به لحاظ فرهنگی, دچار سکوتی مرگبار و اسفناک گشته اند!
این فاجعه ی فرهنگی, عواقب زیانباری در پی دارد و در همین چند سال گذشته, شاهد بخشی از آن بوده ایم.
هویت شمالیها را با تاثیرگذارترین اسلحه ی هنری, یعنی -سینما- به گلوله بسته اند و آه از نهاد کسی برنخاست!
و چه دردناک است, وقتی معترض می شوی به این ترور شخصیتی و هویتی, همچنین به عملکرد پُرایراد مسئولین سازمان صداوسیما, برخی رسانه های کشور با استدلالِ -حفظ وحدت ملی- از نشر آن امتناع می کنند!
و حال آنکه وحدت ملی ما, سالهاست به سبب بی خردی برخی سودجویان فرهنگی, خدشه دار گشته است!
و غم انگیز است وقتی از متولیان شهر و استان تقاضای هم دردی دارید, فقط سکوت می شنوید!
و فاجعه بارتر اینکه وقتی نقد را منتشر می‌کنید, به جای همراهی, برخی اهالی رسانه معتقدند مشکلات مهمتری وجود دارد چون: پرداخت هزینه برق و آب و گاز, راههای ارتباطی روستاهابه شهر, مشکلات مدیریتی شهر در تمام سطوح, مشکلات نبود امکانات ورزشی و فرهنگی, مشکلات بیکاری وساماندهی کارگران, مشکلات عمرانی شهری و به قول ایشان; هزاران مشکل دیگر که باید به آنها پرداخته شود!
بد نیست این دوستان و اهالی قلم, به مطالعه ی بیشتر در حوزه ی وظایف خود بپردازند تا به نقش مهم فرهنگ و هویت; به عنوان زیرساخت در تمامی معضلات اجتماع, پی برند!
خوب است با نگاهی عمیق به عوامل توسعه, پررنگی اثر فرهنگ و هنر را دریابیم.
وقتی هویت فرهنگی قومی دستخوش استهزا و ریشخند قرار گیرد, دیگر جامعه ای نمی ماند که بخواهیم برای هزاران مشکل مردم آن, فعالیت کنیم !
و شک نکنید که اینهمه معضل موجود در جامعه, ریشه در عدم باور فرهنگ غنی و اصیل جامانده از هزاران سال تمدن ما دارد.
با بیت معروف و جاودانه ی سعدی بزرگ که حال و روز اکنون ماست, عرایضم را به اتمام می رسانم:
خانه از پایبست ویران است,
خواجه در بند نقش ایوان است!
 
سید محسن مرعشی مرزنگو