ایرانی‌ها مردمان احساسی و غیوری هستند. هشت سال جنگیدن با غول‌های اقتصادی و هشت سال ایستادن در برابر ابرقدرت‌های غرب و شرق کار حیرت‌انگیزی بود که فقط از ایران بر می‌آمد.

ایرانی‌ها مردمان احساسی و غیوری هستند. هشت سال جنگیدن با غول‌های اقتصادی  و هشت سال ایستادن در برابر ابرقدرت‌های غرب و شرق کار حیرت‌انگیزی بود که فقط از ایران بر می‌آمد.
 جدال ژ۳های پیر انقلابی با کاتیوشای جوان و سرپُر، نبرد هلی‌کوپترهای نم‌گرفته‌ی انبارهای پهلوی با میگ‌های جنگنده‌ی شوروی، تقابل خاک و خوک، غیرت و حیرت، جنگیدن با دست‌های بسته و پاهای خسته.
عراق به مثابه بوکسوری که ایران را به گوشه‌ی رینگ برده بود، با مشت‌های پی در پی تا مرز پیروزی پیش می‌رفت اما غافل از آن که ملت ایران خارج از رینگ و سنگرها با نوای بی‌نوایی حاج صادق آهنگران با هر مشت جانی دوباره می‌گرفتند؛ آن قَدَر مشت خوردند و آن قدر ایستادند که صدام دیگر نای نفس‌کشیدن و پای ایستادن نداشت. 
آهنگران شنیده شد، فهمیده شد و تانک‌های عراقی را منهدم کرد. صدای آهنگران لالایی مادرانی بود که بابایی را به آسمان عراق فرستاد و آن را موشک‌باران کرد. صدای آهنگران موشک بود، میگ بود، تانک بود و مین. صدای آهنگران صدای ایران، صدای ۳۵ میلیون بود.
حالِ ایرانِ آن روزهای جنگ ملت‌ها چقدر به این لحظات شروع جام ملت‌ها شبیه است. جامی که در آن پسر بچه‌های ایرانی با توپ پلاستیکی، کفش‌های لاستیکی، زمین خاکی و تیردروازه‌های سنگی باید به مصاف یاران سوباسا و کاکرو، کمپ‌های بی‌بدیل قطری‌ها، دلارهای شیوخ اماراتی و مهاجران بریتانیایی فوتبال‌بلد استرالیا بروند.
 فوتبالی که به جای عرق جبین، خنده‌های دردآور کفاشیان، به جای جوان‌گرایی، شیفتگی به خدمتِ مهدی تاج و به جای عملگرایی لفاظی‌های ساکت را در چمدان خود به امارات ۲۰۱۹ می‌برد.
فوتبالی که از اساس خراب است و اساسنامه‌ای ندارد. فوتبالی که بازیکنانش با مه و خورشید و فلک، با قضا و قدر رشد کردند و هیچ برنامه و نظام سلسله مراتبی برای توسعه‌ی آن‌ها از کودکی تا بزرگسالی مهیا نبود.
 بگذریم. فارغ از این رنج‌های بغض‌آلود یادمان باشد، ایرانی‌ها مردمان احساسی و غیوری هستند. جماعتی که برای هر جنگ آهنگرانی دیگر خلق می‌کنند. کیروش مرد متخصص روزهای سخت و طاقت‌سوز، پیر روانشناسی ورزشی، پشت جبهه‌های جنگ، در رختکن و زمین‌های تمرین اکسیر جنگندگی به بازیکنانش می‌خوراند و آن‌ها را برای جنگ‌های چریکی آماده می‌کند.
آهنگران در شب عملیات با نوای "هر که دارد هوس کرب و بلا بسم‌الله" سربازان اسلام را به کربلای۵ می‌فرستد و کیروش در شب پیش از بازی با مراکش، فیلم "نجات سرباز رایان" را برای جنگاورانش به نمایش می‌گذارد.
آهنگران "ای لشکر صاحب‌ زمان آماده باش آماده باش" می‌خواند و کیروش "شکارچی گوزنِ" مایکل چیمینو را پخش می‌کند.
کیروش مرد لحظه‌های سخت، زخمی‌تر از همیشه اما جنگنده‌تر، دل‌خون‌تر از همیشه اما مصمم‌تر، کیروش آرام‌تر از همیشه اما کشنده‌تر است.
کازان یا خرمشهر، سن‌پترزبورگ یا هویزه، دوبی یا فکه، سارانسک یا شلمچه، ابوظبی یا سردشت فرقی نمی‌کند. مهم نیست که جنگ باشد یا جام، توپ باشد یا تانک، با کیروش یا آهنگران، برای لمس جام نقره‌ای مثل پیروزی در جنگ، دلت را به دریا بزن؛ ۸۰ میلیون سرباز، یک رنگ، یک جنگ، یک جام، یک جان.