دراین بین ناگفته هایی وجود دارد که هنوز ابعاد تازه ای از این حماسه اسلامی خوب بازگو نشده است که قصد داریم تا یکی از بازماندگان حماسه 6بهمن سال 60 بنام فتح اله علی تبار- آزاده و جانباز دفاع مقدس در یک گفتگوی به گوشه هایی از ابعاد این روز بزرگ بپردازیم.

حماسه مردم آمل در 6 بهمن سال 60 آن‌چنان تعیین‌کننده بود که امام(ره) در وصیت‌نامه سیاسی ـ الهی خود از آن به نیکی یاد کردند؛ این حادثه هرچند از سوی مردم آمل شکل گرفت، اما به عنوان سندی بر وفاداری ملت به آرمان‌های انقلاب در تاریخ ثبت شد.

فتح اله علی تبار- آزاده و جانباز دفاع مقدس  درگفتگوی اختصاصی با کمال آنلاین در خصوص حماسه 6 بهمن سال 60 شهرستان هزارسنگر آمل گفت: از آنجائیکه سال 1360کشور جمهوری اسلامی ایران کانون نا آرامنی و تجاوز حکومت بعث عراقی به خاک سرزمینی اسلامیمان بوده و از طرفی آمریکا و اسرائیل و ایادی شان قصد جدایی و تجزیه کردستان و خوزستان را براه انداختند و از طرفی درگیری گنبد و... را در دستور کارشان قرارداده بودند و همچنین منافقین کوردل دست به ترور بهترین فرزندان این مرز و بوم(شهید بهشتی و...)زدند ولی موفق نبودند و نخواهند شد و این آرزو تجزیه خاک کشور را به گور برده اند .

وی افزود: لذا در اواخر شهریور و مهرماه 1360 تعداد 180الی 200نفر از اعضای ملحد اتحادیه کمونیست ها با تصور واهی ازاینکه مردم آمل با ما هستند و با توجه به موقعیت جغرافیایی جنگل و وجود رودخانه هراز و جاده مواصلاتی به پایتخت و پوشش های جنگلی و دسترسی به دریا و شوروی و با وجود ارتفاعات و پستی و بلندی منطقه و با الگو برداری از سربداران ، درجنگل منگل دره مستقر شدند و تقریبا چندین درگیری متفرقه  در 18و 22و 24آبان و 13 دی داشتند که تعدادی از فرزندان این مرزو بوم از جمله روحانی شهید شریعتی و تعدادی از عزیزان این شهر به شهادت رسیدندو همچنین تعدادی از کمونیست ها نیز به درک واصل شدند.

وی اشاره کرد:  قبل از درگیری 6بهمن ماه به دلایلی ترس و واهمه و شرایط سخت در جنگل حدودا 100نفر از اتحادیه کمونیستها از جنگل فرار کردند لکن بعد از درگیری 23 آبان کمونیستهای مستقر در جنگل به 5 گروه 16 تا 20 نفره متشکل از فرمانده کل گروه مسئول کل سیاسی ،مسئول کل ارتباطات، مسئول کل شناسایی وتدارکات و تیم پزشکی و عده ای نظامی که جمعا 16الی20نفری میشدندتقسیم میشدند.

علی تبار با بیان اینکه عمدتا این افراد از فرزندان کسانی بودند که در خارج از کشور تحصیل ویا اخراجی های شرکت نفت بودند عنوان داشت: دفتری در تهران داشتند که توسط پیک شمال به جنگل آمل منتقل میشدند لکن با وجود اختلافات ایدوئولوژی متعارض بین اتحادیه کمونیستها و منافقین ولی یک عقیده و دیدگاه مشترک داشتند که آن هم سرنگونی جمهوری اسلامی و جنگ مسلحانه بود که باهم متحد شدند که بعدا گروههای جناح چپ، اقلیت پیکار به آنها ملحق شدند.

وی اشاره کرد: از این تعداد قریب به 200نفر به 9گروه تقسیم شدند که در سه کمپ بالا و وسط و پایین و هر کمپی سه گروه را در خود جا میدادند و فاصله هرکمپ 700 متر بود که در صورت شرایط اضطراری همدیگر را کمک کنند و بعد از درگیری22آبان تغییرشکل داده و به 5گروه 16یا20نفره تقسیم شدند .

وی اظهارداشت: در هرکمپ 6چادر بود که 5چادررا نیروها و یک چادربرای کادرپزشکی که در آن مستقربودند و هرکمپ 3الی 4نقطه نگهبانی داشتند و نگهبانان از هم جدابودند. که عمدتا سلاح هایشان از جنگهای ایران و عراق و کردستان سرقت رفته بود و یا تعدادی از قاچاقچیان خریداری کرده اند

بازمانده حماسه 6بهمن سال 60 تصریح کرد: ازاوایل انقلاب از انبارمهماتی که توسط نیروهای مردمی تصرف شده بود به غارت بردند و تامین غذای خود راباسرقت و راهزنی در جاده ها و از روستاهای همجوار و حیوانات محلی تامین میکردند و دارای 2دستگاه ماشین وانت و 2دستگاه ماشین سواری و 2دستگاه موتورسیکلت بودند.

وی گفت: اتحادیه کمونیست های مستقر در جنگل بخاطر ترس از نیروهای سپاه و با توجه به از بین رفتن استتارجنگل در بهمن ماه (بارش برگ درختان) و فرار اعضای گروه و ریزش برف سنگینی در جنگل و مشکل تهیه آذوقه و درگیری ها و اختلافات داخلی رهبران گروه، نداشتن رهبری مناسب و قرارداشتن در محاصره نظامی مجبور شدن از تیرماه به بهمن ماه عملیات خودشان را به جلواندازند و نام طرح عملیاتشان را به نام اسب تروا گذاشتند.

علی تبار افزود: منافقین و کمونیستهامستقردرجنگل ازاول بهمن به سمت آمل حرکت کردند و حدود 100الی 110نفربودند که 3زن کادر پزشکی نیز همراه داشتند بدلیل طولانی شدن راه و پیاده روی و دیررسیدن به شهر اجرای عملیات خودشان را یک روز به تاخیرانداختند.

وی به تشریح چگونگی ورود منافقین به شهر آمل اضافه کرد: منافقین صبح روز 5بهمن به آمل رسیدند و در منزل مادری احدی از فرماندهانشان استراحت کردندو از ساعت 8شب مشغول انتقال نیروها با وانت شدند که با چادراستتار شده بود تقریبا 5تیم 20نفره بودند، که اولین هدف آنان ساختمان بسیج دم پل بود که 17نفرمسئول تصرف آن شدند .

وی خاطرنشان کرد: از ساعت 23:45 شب 5بهمن با شلیک آرپی چی 7به ساختمان بسیج اعلام آتش کردند. یک گروه بنام امین اسدی در اسپه کلامستقرشدندو گروه دیگربنام بهنام در محله رضوانیه که به 3نفراز اتحادیه کمونیستها ازساکنین رضوانیه بودندو یک گروه وریا درانتهای رضوانیه جهت کمین به جاده هرازو یک گروه قاسم عهده دارکمین خیابان طالقانی شدند.

وی گفت: از آنجایکه اینجانب همراه عده ای از بچه های بسیج و انجمن اسلامی رضوانیه از جمله شهید قاسم غنیمی، احمداسدی،عزت الله نیک بخش و... مشغول نگهبانی و حراست از محله رضوانیه وطبق روال شبهای گذشته در حال گشت زنی و نگهبانی بودیم لذا تقریبا ساعت 12شب از 2ناحیه بالارضوانیه و پایین رضوانیه و ازکوچه پس کوچه ها شاهدحرکات غیرمتعارف و رفت و آمد زیادی شدیم که تیراندازی متعدد و شدید در محاصره قرار دادند.

وی با اشاره به تنگ تر شدن حلقه محاصره ونحوه اسیر شدن عنوان داشت: تا جائیکه بچه ها چاره ای جزترک صحنه نداشتند چرا که مافقط یک اسلحه M1 داشتیم ودست بچه ها خالی بود نهایتابعد از تنگ شدن محاصره اینجانب بهمراه احمد اسدی در حالیکه مسلح بودیم به اسلحهM1به اسارت آنان در آمدیم و ازطریق بی سیم بارمز ایران 30ایران30اعلام اسارت ما را به فرماندهشان اعلام کردند و از پشت بی سیم گفتند منتظر اعلام آتش باشید که اینجانب به همراه حاج احمد اسدی در پشت یک دیوار مستقر نموده و از بی سیم مجددا اعلام شد ایران 30ایران 30که فعلا آتش (اعدام) نکنید.

علی تبار ادامه داد: ما را به همراهشان برسر نبش مدخل ورودی خیابان رضوانیه برده مجددا قصداعدام داشتند تا اینکه بعد از چنددقیقه بی سیم اعلام نمود اسم و فامیلی آنها را اعلام کنید که پس از پرس و جو از ما خودمان را به نام فتح اله علی تبار و احمداسدی معرفی نموده و طی بازدید بدنی کارت بسیج و کارت انجمن اسلامی را از جیبم گرفتند و بعد از اعلام بی سیم بر هویت ما شخصی که نقاب برصورت داشت آمد و مارا با اسم صدا کرده و خودش را بنام غلامرضا سپرغمی احدی از فرماندهان را معرفی کرد از آنجاییکه سه نفراز فرماندهان ارشد آنان از ساکنین و بچه های رضوانیه بودند.

وی تشریح کرد: جهت جلوگیری از اعتراضات مردمی و جهت به دست آوردن آبروی نداشته خود، از اعدام منصرف شده و دستور دادند تا اینجانب را در پشت رودخانه خضرانتقال داده و تعدادی را مامور حفاظت و نگهداری از ما کردند از جمله نگهبانان ما یک خانم که جزء کادردرمانی آنان بود به عهده داشتند که به یاددارم اینجانب و حاج احمداسدی که معلم و از بچه های متدین و مذهبی انقلاب اسلامی بود شروع به بحث های سیاسی نمودیم که در همین حین خانم جلو آمد و با چراغ قوه به صورتم زد و زیرچانه ام را گرفت و گفت این که بچه است تا اینکه تقریبا ساعت سه و نیم صبح بود که درگیری عجیبی در جنب بیمارستان 17شهریور صورت گرفت گویا بچه های گشت کمیته انقلاب اسلامی و سپاه بودند که با آنان درگیرشدند و افرادی که محافظمان بودند صحنه را ترک و مشغول سازماندهی ودرگیری خود بودند که من به اتفاق حاج احمداسدی از موقعیت استفاده و صحنه را ترک کردیم وبعد از روشنایی صبح احدی از اتحادیه کمونیستها جهت دستگیری مجدد به خانمان مراجعه نمود و قصد بردن اینجانب را باخود داشته که خوشبختانه نیروهای بسیج، سپاه و مردمی چنان برآنان تاختند و آنان راتارو مار کردند و مهلت به اسارت گرفتن مجدد اینجانب را برآنان ندادند وتا ظهرطولی نکشید که پرونده اتحادیه کمونیستها و منافقین برای همیشه تاریخ بسته شد.

درود برشیرزنانی آملی که دوشاش مردان سنگر درست کردند و جنگیدند و در این راه شهیده ای(طاهره هاشمی) تقدیم انقلاب نموده اند.

گرامی باد یاد و خاطره شهدای گلگون کفن ششم بهمن ماه 1360