من این عشق به آمل را از مادر به ارث بردم. ما بچه که بودیم و از آمل رفته بودیم، در خانه موظف بودیم مازنی صحبت کنیم. زیرا مادر معتقد بود اگر در خانه هم مازنی صحبت نکنیم، لهجه ی مازندرانی را فراموش خواهیم کرد.

محسن مرعشی/ مسعود فروتن، نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون متولد 1329 آمل. و جزء اولین نسل فارغ التحصیلان کارگردانی تلویزیون از مدرسه ی عالی تلویزیون و سینما (1347-1351) است. او نزدیک به نیم قرن به فعالیت های سینما و تلویزیون پرداخته است و در کارنامه ی هنری اش تله تئاتر و فیلم و سریال بسیاری دیده می شود که شاید معروف ترین آن سریال دلنشین افسانه ی سلطان و شبان در دهه شصت بود که کارگردان تلویزیونی آن را وی عهده دار بود. فروتن تحصیل سینما را در دانشکده ی هنر های دراماتیک به پایان رسانده است. با وی به گفتگو نشسته ایم:

*** ضمن عرض سلام و ادب خدمت شما جناب فروتن و سپاس از اینکه دعوت خبرگزاری هنر ایران را پذیرفتید. لطفا از کارهای جدید و در حال اجرا صحبت کنید.

من هم سلام عرض میکنم به شما و همه ی دست اندرکاران خبرگزاری آرتنا. من در آینده به غیر از برنامه ی شب کوک که سری تازه ی ان کار خواهد شد و من در آن به عنوان کارگردان تلویزیون حضور دارم، برنامه ی یادگاری را هم طبق دستور مقامات شبکه ی سه قرار است که در شهرستان ها کار کنیم و طبیعتا به اولین شهری که خواهیم آمد، شهر خودم آمل می باشد. که البته رئیس ارشاد و شورای شهر آمل هم قول همکاری دادند. و پس از استقرار در آمل از شهرهای دیگر استان هم برای برنامه استفاده خواهیم کرد.

برنامه ای هم در شبکه پنج داریم که قرار است از من استفاده کنند جهت اینکه در مورد زندگی کارآفرینان مطالبی را بخوانم.

همچنین کتاب جدیدی را توسط نشر ثالث به چاپ رسانده ام به نام یک مرد یک شب که امیدوارم به زودی در دسترس همه ی هموطنانم خصوصا همشهریانم در آمل قرار بگیرد.

*** به نظر شما تفاوت فارغ التحصیلان دوره ی شما و امروزه، از زاویه ی اندیشه و نگاه هنرمندانه چیست؟

همه چیز متفاوت شده است. دانایی افراد با هم فرق میکند. زمانه زمانه ی اینترنت است. ما در آن زمان سر کلاس می نشستیم و با خواهش و تمنا در دانشکده ی هنرهای دراماتیک، فیلمی را چه دوبله شده و یا زبان اصلی، به ما نشان می دادند! (من در سال 1353 به دانشکده ی هنرهای دراماتیک رفتم و در آنجا سینما خواندم.) یادم می آید تئاتر پدر را با فیلم به ما نشان می دادند. در آن زمان حتی نوار ویدئو هم نبود و چیزهایی که به دستمان می رسید فقط قابل پخش در دستگاه های اداره بود. فیلم 35 ساخته بودند که ما در آن زمان یک بار سر کلاس آن را دیده بودیم.

اما امروزه هنرجوها به واسطه ی اینترنت تمام اتفاقات دنیا را می توانند به راحتی بررسی کنند و اخبار تمام موسیقی ها و تئاتر ها را داشته باشند و به همین دلیل بچه های امروز خیلی جلوتر از ما هستند. الان یک بچه ای که هنوز به مدرسه نرفته کار با اینترنت را بلد است. پس طبعا دنیای اینها با دنیای ما فرق میکند! طبیعی است که خواسته های نسل امروز با ما متفاوت است.

امروزه که نسل چهارم در حال درس خواندن جلوی من است، وجه مشترکی که در همه ی این نسل ها می بینم، همان عشق و علاقه ایست که به کار وجود دارد. و این عشق و علاقه نه تنها کمتر نشده، بلکه بیشتر هم شده است. و این افراد دیگر منتظر گروه های خاص و حرفه ای نمی نشینند که از آنها برای انجام کار دعوت کنند، بلکه خودشان تشکیل گروه می دهند و یک جای کوچک  پیدا می کنند، حتی سالن پذیرایی آپارتمان را تبدیل به سالن نمایش می کنند و هال آن را به اتاق انتظار تبدیل می کنند. نور آویزان می کنند و کار تئاتر می کنند!

اگر سال های سال میگفتند که فلانی چراغ تئاتر را روشن نگه داشته است، الان و بچه های نسل فعلی چهلچراغ تئاتر را روشن نگه داشته اند. شما در تهران می بینید در محدوده ی چهار راه ولیعصر و تئاتر شهر چندین سالن کوچک برای تئاتر ساخته اند. منتظر ننشستند که حتما دولت برای آنها کار کند! خودشان فضاهای کوچکی را اجاره کردند و اساتیدی مثل شهرستانی برای آنها دوره های آموزشی می گذراند و بعد در همان مکان تئاتر اجرا می کنند.

می بینیم که جوان هنرمند امروز، می دود و این دویدن خیلی خوب است. شما در سال های مختلف ، چه در سالن های دولتی مثل ایرانشهر و خانه ی هنرمندان و چه سالن های خصوصی مثل تئاتر باران و سه نقطه، پویایی در اجرا را می بینید و آفرین به مالکان این مکان های شخصی که سالن های خود را در اختیار این برنامه ها قرار می دهند. این عشق مشترکی است که بین بچه های تئاتر، سال های سال بوده و بچه های امروز به شدت فعال تر و عاشق تر و اکتیوتر هستند و خوب کار میکنند و ترس و ابایی ندارند که سالن نداشته باشند. حتی در وسط خیابان تئاتر اجرا می کنند. تئاتر خیابانی از طریق همین  بچه ها شکل گرفت. وگرنه نسل اول ما منتظر سالن بودیم تا بتوانیم در آن کار اجرا کنیم. همه هم سالن رودکی یا وحدت را می خواستند، چرا که در آنجا امکانات نور و لباس و دکور بود، اما امروزه نه. بچه ها تئاتر را جزیی از زندگیشان کرده اند، به همان سرعتی که زندگی پیش می رود، بچه ها کار تئاتر انجام می دهند و این عاشقانه است و من عاشق این بچه ها هستم.

*** اطلاع دارید که آمل هم جزو هشت شهری شده که در آن تئاتر شهر وجود دارد، نظرتان راجع به این موضوع مهم و افتخارآمیز چیست؟

بله، اتفاقا من در سال گذشته در سالنی دعوت بودم که این خبر خوب را آقای محمدی، مدیر فرهنگ و ارشاد لایق و شایسته ی آمل به من اطلاع دادند. تئاتر به هر حال یک هنر اشرافی است. هنری که هم بازیگر و هم مهمان باید خیلی راحت در یک فضای امن به اجرا و لذت از اجرا بپردازند. و مکانی که برای تئاتر شهر آمل در نظر گرفته شده، قطعا با توجهی که به آن خواهد شد، مکان امنی جهت هنرنمایی بچه ها خواهد بود  و من امیدوارم مردم آمل که سال هاست نشان داده اند که هنردوست و هنر پرور هستند، پشت هنرمندان تئاتر و جوانان را خالی نگذارند. یعنی فقط یک  خاطره نشود، بلکه جای فعالی باشد. مثلا زمان ارحام صدر تئاتر جزء دیدنی های شهر اصفهان بود، اما امروزه دیگر نیست! و امیدوارم تئاتر آمل هم جزء دیدنی های این شهر شود.

*** آیا تئاتر ما در جهان جایگاهی دارد؟

البته من در این زمینه متخصص نیستم که بتوانم جواب کاملی بدهم. تئاتر یک مقوله ی فرهنگی است. طبیعی است که تئاتر بچه های ایران را جای دیگر و فرهنگ دیگر، با آن نتوانند ارتباط برقرار کنند! مگر تئاتر یاسر خاسب کارگردان و بازیگری که همه ی حرف خود را با بدنش بیان می کند. به هر حال بدن ها همه حرف مشترک دارند و به یک شکل دوست داشتن یا تنفر را بیان می کنند. و چون حرف بدن یاسر خاسب را همه جای دنیا می فهمند، در همه جا اجرا می کند و موفق است. اما آوای دیالوگ تئاتر در کشورهای دیگر با زبان های مختلف کار را سخت می کند. کشور ما کمتر زبان سمبلیک مشترک با کشورهای دیگر دارد. ما حتی با همسایگانمان هم زبان مشترک نداریم چه رسد به کشورهای دیگر! و به این دلیل ارتباط برقرار کردن در تئاتر سخت است.

*** آیا سطح سلیقه ی مخاطب و برنامه های تلویزیونی را مناسب هم میدانید؟

ببینید؛ دو برنامه ای که امسال بیشترین رأی را نزد مخاطبین آورد و بیشترین بیننده را داشت، نشانگر اینستکه مخاطب ایرانی سلیقه دارد. برنامه ی خندوانه، برنامه ی بسیار زیباییست، چه از نظر دکور و نور و جای تماشاگر و جای بازیگر و اجرای مجری و چه از نظر کار تلویزیونی و تصویر، برنامه ایست دیدنی که مقام اول را در آرای مردم آورد. و برنامه ی دوم برنامه ی شب کوک بوده که آن هم به دلیل نو بودن برنامه، البته در دنیا چنین برنامه هایی وجود دارد، اما با توجه به پرداخت نوگرایانه ی تلویزیون به موسیقی امروزه، به این فرم نبوده است. به همین دلیل ما می بینیم که تماشاگر سلیقه دارد و اگر ما مقداری با تماشاگر هم سلیقه شویم، می توانیم نگاه آن را از تلویزیون های خارج از کشور به خودمان معطوف کنیم. و حتی برنامه ی آقای مهران مدیری را که می گفتند کپی از برنامه ی دیگریست، باشد! چه اشکالی دارد؟! اصلا خود تلویزیون برای ما کپی است. ما که تلویزیون را اختراع نکرده ایم! ما که برنامه های تلویزیونی را نساخته بودیم! ما باید سعی کنیم طبق سلیقه ی مردم کار کنیم. نه اینکه دنبالشان باشیم، بلکه همراهشان باشیم. ما معتقدیم تلویزیون باید یک قدم جلوتر از تماشاگر باشد تا چیز تازه ای به آن بیاموزد. ما باید همراه سلیقه ی تماشاگر باشیم تا بتوانیم توجه تماشاگر را به خودمان جلب کنیم. تماشاگر ایرانی خوش سلیقه است. برنامه های  که در آن دو نفر فقط چهل و پنج دقیقه با هم حرف می زنند و در برنامه گلیم و گلدان آویزان می کنند، این تلویزیونی نیست، این برنامه ی رادیویی است که ما فقط عکس آن را به مردم نشان می دهیم! ما در برنامه تلویزیونی هر لحظه باید چیز جدیدی برای نشان دادن به مخاطب داشته باشیم. اگر دو دقیقه من حرف زدم، باید دو دقیقه تصویر داشته باشیم که تلافی خسته شدن تماشاچی از حرف زدن من بشود.

*** شما بعد از حدود پنج دهه فعالیت حرفه ای تلویزیون و سینما و تئاتر، محبوب هستید. خصوصا برای آملی های عزیز. من عشق و علاقه ی مردم آمل به شما را در جشن روز تئاتر دیدم. چگونه به ابراز احساسات آنها پاسخ می دهید؟

من این عشق به آمل را از مادر به ارث بردم. ما بچه که بودیم و از آمل رفته بودیم، در خانه موظف بودیم مازنی صحبت کنیم. زیرا مادر معتقد بود اگر در خانه هم مازنی صحبت نکنیم، لهجه ی مازندرانی را فراموش خواهیم کرد. حتی اگر فارسی هم پرسش می کردیم، مادر و مادر بزرگ مازنی جواب می دادند. من بچه ی سه ساله بودم که از آمل رفتم و شاید دفعه ی اولی که برگشتم، نه ساله بودم، اما تمام محدوده ی زندگی مادر را در سبزه میدان و گرجی محله ی آمل بلد بودم. بسکه مادر برایمان تعریف می کرد و توضیح می داد و تصویر آن در ذهن ما نقش بسته بود. همیشه عشق به آمل داشتم. وقتی عکسی از پل تاریخی آمل چاپ میشد، پز می دادیم که این پل معلق مربوط به شهر ما آمل است و بعد از روی آن مثلا در خرمشهر هم ساختند.

و امیدوارم لیاقت محبت هایی که مردم و مسئولین آملی ابراز می دارند را داشته باشم. در مقابل اینهمه علاقه که به من نشان می دهند، از دستم کاری بر نمی آید و امیدوارم کاری نکنم که کسی از من برنجد. و اگر در خیابان کسی به من نگاه کرد سریع سلام می کنم، برای اینکه در یک لحظه من را شناخته و شکش را با سلام کردن برطرف می کنم. خیلی از مردم من را با برنامه ی یادگاری می شناسند و حتی آقای یادگاری صدایم می کنند! و این برایم جذاب بود. و امیدوارم اولین برنامه ی سری جدید یادگاری را در آمل شروع کنیم.

ضمنا من کتابخانه ای در منزلم دارم که هم به آقای محمد محمدی، ریاست فرهنگ و هنر آمل گفتم و هم در اینجا اعلام می کنم که تمامی کتاب های خودم را به اداره ی ارشاد آمل اهدا می کنم. که بعد از من جوانان آمل بتوانند از این کتاب ها استفاده کنند. تعدادی از کتاب ها را طبق لیستی که ارائه خواهم کرد الان اهدا می کنم و الباقی هم متعلق به اداره ی فرهنگ و هنر آمل است و بطور امانت پیش من می ماند تا زمانی که من زنده هستم، چرا که مطالعه می کنم و کار می کنم. و بعد از من این امانت به اداره ارشاد تقدیم خواهد شد.

*** ضمن آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت برای شما، این حرکت جنابعالی جای تقدیر بسیار دارد. و بنده پاسخ پرسشم را گرفتم و امیدوارم حرکت فرهنگی شما الگویی باشد برای همه ی کسانی که در جایگاهی قرار گرفته اند و قصد پاسخ به ابراز احساسات طرفدارانشان را دارند. بنده از طرف خودم و خبرگزاری هنر ایران، بابت این حرکت بزرگ فرهنگی-هنری از شما سپاسگزاری می کنم و شما را به خدای بزرگ می سپارم./آرتنا