كمال نيوز:

"بررسي ماهيت و عملكرد اتحاديه ی كمونيست­هاي ايران و واقعه ی ششم بهمن سال 1360 آمل"

حسين رفيع[1]

عضو هيئت علمي و مدير گروه علوم سياسي دانشگاه مازندران

شهرام اسفنديار[2]

دانشجوي كارشناسي ارشد علوم سياسي دانشگاه مازندران

چكيده:

   يكي از ويژگی­هاي بارز انقلاب اسلامي ايران كه مورد تأييد تمامي متفكران انقلاب مي­باشد، مشاركت گسترده­ي تمام اقشار جامعه بوده است. نظر به ميزان چنين مشاركت و نقش هر يك از گروه­ها و نيروهاي سياسي و اجتماعي، آنچه كه مهم مي­نمايد، اتفاق نظر نسبي ميان آنها به منظور تحقق انقلاب و سرنگوني نظام سياسي حاكم مي­باشد. نگاه به انقلابهاي ديگر، تمايز چنين پديده­اي را بهتر نمايان مي­سازد. به جز انقلاب فرانسه كه شباهت زيادي از نظر روند تحولات با انقلاب ايران دارد، ساير انقلابها همواره نبرد ميان گروه­هاي مختلف در مقابل ديگري بوده است. اما در انقلاب ايران، ستيز ميان جامعه و حكومت را شاهديم. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، جريانات و گروه­هاي سياسي زيادي از قبيل مجاهدين،كمونيست­ها، ليبرال­ها و... با گرايشات مختلف و با يك صف بندي و سازماندهي به دنبال حصول سهم بيشتر در قدرت بودند. اين­ها همان گروه­هايي بودند كه تا قبل از انقلاب همراه با ساير انقلابيون با حكومت شاه مبارزه مي­كردند اما با پيروزي انقلاب و شكل گيري جمهوري اسلامي،گروه هاي مزبور كه جز، نظر درصد بسيار اندكي را نمي­توانستند با خود همراه كنند به مبارزه سياسي مسلحانه عليه نظام سياسي نوپا دست زدند. نمونه چنين حركتي واقعه ی ششم بهمن سال 60 آمل مي­باشدكه مقاومت مردم به حماسه­اي در دفاع از نظام اسلامي خود را نشان داد. اين مقاله در صدد است تا ضمن بررسي ماهيت و ريشه­هاي پيدايش اتحاديه كمونيست­هاي ايران، زواياي مختلف واقعه ی ششم بهمن سال 60 آمل را موردكنكاش قرار دهد. در اين ميان آنچه برجسته مي­نمايد؛ اين است كه رفتار شتابزده و تحليل نادرست اتحاديه كمونيست­هاي ايران از ماهیت و پشتوانه­ي مردمي جمهوري اسلامي موجب شد تا ارزيابي­ها و محاسبات اتحاديه در عملي كردن «قيام مسلحانه توده­اي» با شكست مواجه شود.

 

واژگان كليدي:

   انقلاب اسلامي، سازمان انقلابيون كمونيست، گروه پويا، اتحاديه كمونيست­هاي ايران، مشي مسلحانه، حماسه اسلامي ششم بهمن آمل.

 

مقدمه

تنها مي­توان سال­هاي 32-1320 را بعنوان دوران آزاد فعاليت­هاي حزبي در دورة پهلوي نام نهاد كه به دموكراسي نسبي[3] يا شبه دموكراسي[4] شباهت داشته است.

پس از شهريور 1320 به دنبال فضاي باز سياسي، سه گرايش عمده در عرصه سياسي و اجتماعي ايران بوجود آمد؛ نخست گرايش ملّي، سپس گرايش چپ و ماركسيستي و سرانجام گرايش اسلامي. (جعفريان، 1385: 18)

پس از سازماندهي و فعاليت ِگرايش­هاي مختلف در قالب گروه­ها و دسته­هاي سياسي در طول سال­هاي 1320 تا 1356 وموقعيت­ها و فراز و نشيب­هاي گوناگون سياسي و اجتماعي اين گروهها، بويژه پس از كودتاي 28 مرداد 1332، فرم جديدي از صف بنديها و آرايش نيروها در عرصه رقابت سياسي شكل گرفت.

به طوري كه مخالفين رژيم محمدرضا پهلوي در آستانه سال 1356 را مي­توان به دو گروه كلي تقسيم نمود: گروه اول شامل مخالفين كلاسيك مي­شود. اين گروه از سال 1342 به سرعت رو به افول گذاشت و اگرچه آنان از اين سال به بعد هم وجود داشتند، ولي اين وجود، بيشتر در اسم بود تا عمل. گروه دوم در برگيرنده­ي آن دسته از مخالفين مي­شود كه به دنبال قيام پانزده خرداد و فضاي پر اختناقي كه از سال 1342 به بعد به تدريج بر كشور حاكم شد ظهور نمودند.

بعبارت ديگر، مخالفين شاه را در آستانه­ي سال 1356 مي­توان به دو دسته­ي مشخص تقسيم كرد. دسته اول، آنان كه قبل از سال 1342 هم وجود داشتند و دسته­ي دوم مخالفيني كه از اين سال به بعد در صحنه­ي سياسي ايران پا به عرصه­ي وجود گذاشتند. گروه اول بيشتر سعي در مبارزه از طريق سياسي و در داخل چارچوبه­ي قانون اساسي داشتند. اين مخالفين كه شامل طيفي از ملّي گرايان، جريانات چپ (حزب توده)، ملّي مذهبي­ها و نهضت آزادي بودند در سال­هاي بعد از سال 1342 در داخل كشور چندان نيروي فعال و قابل توجهي به حساب نمي­آمدند. (زيباكلام، 1384: 240)

در طي سالهايي كه مخالفين سنتي شاه بالاجبار تن به خاموشي دادند، شكل ديگري از مبارزه، رژيم را به خود مشغول داشته بود. در حالي كه به نظر مي­رسيد مبارزات ضدّ استعماري در ايران به بن بست رسيده است، در مناطق ديگري از جهان نهضت­هاي ضدّ امپرياليستي به پيروزيهاي چشم گيري دست يافته بودند. از ديد نسل جوان و راديكال بعد از سال 1332، مبارزات رهائي بخش در چين،كوبا[5]، ويتنام، الجزاير و مصر توانسته بود ضربات سنگيني را بر امپرياليسم جهاني وارد آورد. از ديد اين عدّه، رهبري صحيح، اِعمال استراتژي و تاكتيك­هاي اصولي و انتخاب ايدئولوژي در روند مبارزه جزء رموز موفقيت اين پيروزيها بود. (خاني، 1374: 67)

لذا بعد از سركوب قيام پانزده خرداد و احساس سرخوردگي از مبارزاتي كه تا آن زمان در ايران صورت گرفته بود و هم چنين تأثير مبارزاتِ ضدّ امپرياليستي در خارج از ايران، نسل جوان و مبارز را بر آن داشت تا ضمن تقليد از شيوه­هاي جديدتر مبارزه، مشي مسلحانه را بعنوان روشي كارآمدتر نسبت به روش­ها و ايده­هاي قبلي، در دستور كار خود قرار دهند.

بدين ترتيب ايدة مبارزه مسلّحانه به طور هم زمان در ميان نيروهاي چپ و هم چنين نيروهاي مذهبي البته بصورت مستقل و متفاوت وارد شد.

در مجموع تشكل­ها وگرايش­هاي سياسي اين دوران تا سال 1357 را مي­توان به دو دسته­ي عمده تقسيم نمود:

1. تشكل­هاي غير مسلحانه؛ همانند جبهه ملّي، حزب توده، نهضت آزادي

2. تشكل­هاي مسلحانه؛ كه اين گروه­ها خود به دسته­هاي زير تقسيم مي­شوند:

- سازمانهاي اسلامي مانند هيأت های مؤتلفه اسلامي، حزب ملل اسلامي و جمعيت فدائيان اسلام

- سازمان چريك­هاي فدايي خلق ايران (فدائيان ماركسيست)

- سازمان مجاهدين خلق ايران (مجاهدين اسلامي)

- ماركسيست­هاي منشعب از مجاهدين (مجاهدين ماركسيست)

- گروه­هاي كوچك ماركسيست مانند اتحاديه كمونيست­ها، توفان، دموكرات كردستان و...

 

آرمان مشي مسلّحانه

به طوركلّي، تیپولوژی[6] و پايگاه اجتماعيِ اصلي افرادی كه به سمت مبارزه مسلحانه رفتند به طور عمده، محافل دانشگاهي بود. فضاي بالنسبه باز سياسي سال­هاي 42-1339، پس از چندين سال خاموشي، مجدداً رونق فعاليت­هاي سياسي را به دانشگاه بازگرداند. بسياري از كساني كه در اين سال­ها نقش زيادي در تشكيل و گردانندگي مبارزات دانشجويي داشتند از بقاياي سازمان جوانان حزب توده بودند. از جمله آنان بيژن جزني، دانشجوي فلسفه دانشگاه تهران بود. (زيباكلام، 1384: 249)

بيژن جزني كه به دنبال عملكرد حزب توده در قبال كودتاي 28 مرداد، اعتقادش را نسبت به آن از دست داده بود، تمايل شديدي به مطالعه آثار ماركسيست - لنينيست­هاي آمريكاي لاتين پيدا نمود.

لذا در اوايل سال 42 به همراه حسين ضياء ظريفي و محمد چوپان زاده و... گروهي را موسوم به «گروه جزني» تشكيل داد. در سال 44 گروه جزني با گروه عباس سوروكي متحد می شوند و در سال 46،گروه تصمیم می گیرد تا به بانک تعاون و توزیع حمله کند، ولی با جاسوسي ناصر آقايان گروه لو رفته و قبل از هر گونه اقدامي بيژن جزني و حسين ضياء ظريفي دستگير شده و به دنبال آنها پليس موفق به بازداشت 14 نفر از اعضاي گروه مي­شود.

مهم ترين تأثير گروه جزني بر جريانات راديكال بوده است و آن هم در معرفي و آشنايي آنان با فكر و مشي مسلحانه بود كه در آن تمام خلق با امپرياليسم حامل حاكميت بورژوازي كمپرادور، وارد پيكاري مسلحانه مي­گردد. (زيباكلام، 1384: 250)

در ادامه با شكل گيري گروه جنگل، زمينه­اي فراهم شد تا این گروه با گروه مسعود احمدزاده متحد شوند.گروه احمدزاده توسط سه نفر از دانشجويان دانشگاه تهران به نامهاي مسعود احمدزاده، اميرپرويز پويان و عباس مفتاحي در اواخر سال 46 پايه گذاري شد. گروه احمدزاده پيشنهاد سازماندهي جنگ چريكي شهري را مي­داد و معتقد بود كه جنبش بايد از شهر شروع و بعد به روستا منتقل شود. ولي گروه جنگل پيشنهاد آغاز مبارزه همزمان در شهر و روستا را مي داد. سرانجام گروه احمدزاده نظريات گروه جنگل را پذيرفت و بدين ترتيب دو تيم جنگل و تيم شهر تشكيل گرديد. رهبري تيم جنگل با علي اكبر صفايي بود و حميد اشرف، رهبري و مسئوليت تيم شهر را بر عهده داشت. (رهبري، 1384: 291)

در اواسط سال 49، صفايي به همراه چند تن دیگر در ارتفاعات سياهكل مستقر شدند. طبق طرح گروه در تابستان 1350 كه مسافرين زياد به شمال مي­روند، زمان مناسب براي اجراي عمليات تشخيص داده شد تا از لحاظ تبليغي بردِ زيادي براي گروه داشته باشد و سرانجام به دليل لو رفتن تيم شهر و دستگيري آنان توسط ساواك، عمليات حمله به پاسگاه سياهكل روز 19 بهمن 1349 شامگاهان آغاز مي­شود. (خاني، 1374: 69)

پس از درگیری نیروهای جنگل و نیروهای ژاندارمري، نهايتاً  گروه جنگل شكست خورده و بدين ترتيب حمله مسلّحانه چريك­ها به شكست منجر مي­شود.

بدين سان سياهكل در تاريخ معاصر ايران به صورت حادثه­اي برجسته در آمد. نخست آنكه آسيب پذيري دولت را نشان داد و دوم اينكه نشانه­ي آغاز يك رهيافت انقلابي نسبت به مبارزه سياسي بود. (بروجردي، 1377: 62)

همان طور كه بيان شد، در بررسی مشي مسلحانه، علاوه بر گروههاي چپ ماركسيستي و كمونيستي كه مشي مبارزه مسلحانه را اتخاذ كردند، برخي جريانات مذهبي مانند حزب ملل اسلامي، گروه هيأت مؤتلفه اسلامي و... هم در اتخاذ مشي مسلحانه چراغ سبز نشان دادند.

بر اين اساس يكي از گروه­هايي كه در ادامه، مشي مسلحانه را بعنوان روشي كارآمد جهت مبارزه بر مي­گزيند، اتحاديه كمونيست­هاي ايران بود كه تشريحاً بدان مي­پردازيم.

 

اتحاديه كمونيست­هاي ايران

عناصر تشكيل دهنده اتحاديه

 

اتحاديه كمونيست­هاي ايران در اواخر تابستان 1355 در پي اتحاد دو گروه كمونيستي «سازمان انقلابيون كمونيست» و گروه «پويا» بوجودآمد.[7]

سازمان انقلابيون كمونيست در سال 1348 در يك محفل دانشجويي خارج از كشور تشكيل شد. اين تشكّل توانست 50-60 نفر دانشجوي ايراني با ايدئولوژي ماركسيسم را به عضويت درآورد. (رهگذر، 1385: 20)

در حقيقت اين سازمان از يك گروه مطالعاتي پديد آمده بودكه عده­اي از دانشجويان ايراني با پيشينه­ي فعاليت سياسي در خارج از كشور در سال 1345 در بركلي تشكيل داده بودند. اعضاي مؤسس آن پيشينه­هاي متفاوتي داشتند، از جمله هواداران جبهه ملّي، فعالان مسلمان سابق و برخي از روشنفكران. (احمدي حاجيکلايي، 1387: 330)

اين گروه در سال 1349 مائوئيست شدند و نشريه­اي به نام «كمونيست» را منتشر كردند و به فعاليت در كنفدراسيون دانشجويان ايراني پرداختند.

كنفدراسيون دانشجويان ايراني مقيم خارج، از گروه­هاي مخالف شاه بودند كه عليه آن رژيم فعاليت سياسي فرهنگي مي­كردند. امّا همان طور كه بيان شد، در كنفدراسيون به خاطر وجود انديشه­ها و تفكرات مختلف، اختلاف پديد مي­آمد. در يكي از انشعابها، كنفدراسيونِ «احياء» در آمريكا در سال 1354- 1355 بوجود آمدكه اتحاديه كمونيست­ها، بيشتر از اعضاي كنفدراسيون «احياء» بودند. (رهگذر، 1385: 21)

گروه كمونيستي ديگر، گروه پويا بود كه شاكله­ي اصلي آن از اعضاي محفل گروه فلسطين بودند كه پس از خروج از كشور در زمان طاغوت، مدتي در عراق و سپس در لبنان به فعاليت مشغول بودند و با ارتباط با گروهك سازمان انقلابيون كمونيست در تابستان 55 عجين شده و اتحاديه كمونيست­هاي ايران را بنا كردند. بدين ترتيب با پيوستن بقاياي گروه فلسطين به رهبري حسين تاجمير رياحي[8] سازمان انقلابيون كمونيست، رسماً نام خود را به «اتحاديه كمونيست­هاي ايران» تغيير داد و «حقيقت»[9] را بعنوان نشريه اصلي و «كمونيست» [10]را بعنوان نشريه تئوريك خود منتشر كرد.

 

ايدئولوژي اتحاديه كمونيست­هاي ايران

ايدئولوژي اتحاديه كمونيست­هاي ايران در ابتداي تأسيس «ماركسيسم- لنينيسم» همراه با نظريات مائو بود و از چين بعنوان انقلاب جهاني و از مائو بعنوان رهبر زحمتكشان و كارگران دفاع مي­نمود. ليكن با مرگ مائو و تغيير در سياست خارجي چين و انحراف در رهبري حزب كمونيست، اتحاديه از ذكر انديشه­هاي مائو پرهيز كرد ولي مشي جنگ مردمي او را تبليغ ميكرد. (رهگذر، 1385: 21)

در حقيقت اتحاديه در مورد ايدئولوژي ماركسيسم- لنينيسم معتقد بود كه جامعه ايران كه در نتيجه­ي يك تب و تاب دموكراتيك، انقلابي عليه سلطنت برپا كرد، نيازمندِ يك مرجع ايدئولوژيكي دموكراتيك و متكي بر انديشه­هاي پيش روي اين عصر است. اين انديشه و مرجع، به نظر آنها،كمونيست­ها و انديشه­هاي ماركسيسم- لنينيسم و در ادامه انديشه­هاي دموكراتيك نويني بودكه بتواند سكان كشتي جامعه را در كشاكش­هاي بحراني داخلي و خارجي به دست گيرد و به پيش براند. (خليل پور، 1366: 12)

مواضع اتحاديه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي

مواضع اتحاديه در قبال مسائل مهم جامعه ايران و تحولات سياسي عبارت بود از :

1. رژيم شاه، رژيمي وابسته به امپرياليسم جهاني و نماينده اقشار و طبقات طفيلي در ايران (مالكين بزرگ، سرمايه داران وابسته، سرمايه داران بوروكرات) بود كه با كودتاي 28 مرداد 1332، به قدرت رسيده و بعنوان ژاندارم آمريكا در منطقه­ي خاورميانه عمل مي­كرد.

2. آمريكا به مثابه­ي بزرگترين دشمن مردم ايران و جهان ارزيابي مي­گرديد، كه تنها راه نجات در برابر اين جهانخوار، مبارز­ه­ي مسلحانه قهرآميز ملل ستمديده­ي جهان بود. در عين حال، اتحاديه، اروپاي غربي و ژاپن را نيز با درجه­ كمتري از آمريكا، امپرياليست ارزيابي مي­كرد.

3. شوروي، سوسيال امپرياليست است و در سطح جهاني همانند آمريكا عمل مي­نمايد هر چند اتحاديه تأكيد داشت كه در موردايران، آمريكا دشمن اصلي و سپس شوروي مي­باشد. به اعتقاد اتحاديه، بعد از مرگ استالين، رهبري حزب كمونيست شوروي، با رهبري خروشچف به انحراف كشيده شد و بالاخره سرمايه داري در شوروي احياء گرديده است.

4. در مورد چين اتحاديه معتقد بود كه چين تا قبل از مرگ مائو بعنوان يك پايگاه انقلابي جهاني به شمار مي­رفته است، امّا با بروز انحرافاتي از اوايل سال 50 به اين سو، رهبري چين دچار ارتداد شد. اين ارتداد با مرگ مائو و كودتاي «تنگ شيائوپينگ» و «هواكوفنگ» به مرحله­ي جديدي وارد گرديد، لذا چين توده­اي، از اين پس بعنوان يك كشور «ويزيونيستی»[11] و ضدّ انقلابي و همكار امپرياليسم آمريكا معرفي گشت.

5. در مورد آلباني، اتحاديه معتقد بود كه آلباني يك كشور اصيل سوسياليستي است و اين بيشتر به اين خاطر بود كه آلباني داراي همان نظراتي در مورد شوروي و چين مي­باشد كه اتحاديه كمونيست­ها به آن معتقد بود.

6. اتحاديه معتقد بودكه قيام 15 خرداد به رهبري امام خميني (ره) نقطه عطفي در تاريخ مبارزاتي ايران بوده است و پاياني بر روش­هاي مسالمت جويانه­ي رهبران سنّتي نهضت قلمداد مي­گردد. (نيازآذري، 1373: 156)

مواضع اتحاديه­ پس از پيروزي انقلاب اسلامي

اتحاديه كمونيست­هاي ايران همانند غالب گروهها و گرايش­هايي كه در زمان شكل گيري انقلاب اسلامي و اندكي پس از آن به ايران مي­آمدند و مبارزه با رژيم شاه را در دستور كار خود قرار مي­دادند و حتي بعضاً داعيه­ي رهبري و هدايت انقلاب را داشتند، به ايران آمدند و به «اتحاديه كمونيست­هاي داخل» معروف شدند.

اتحاديه پس از ورود خود به كشور، به دنبال چند برابر شدن فعاليت گروه­ها بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، با سازماندهي كادر و نيروهاي خود و انجام فعاليت­هاي تبليغاتي، سعي داشت تا در ميان مردم و به اصطلاح «توده خلق» نفوذ كرده و جاي پايي باز كند.

اتحاديه كمونيست­ها اندكي پس از پيروزي انقلاب اسلامي مواضع نسبتاً ملايمي در رابطه با انقلاب اسلامي، مسائل سياسي و ارگانهاي پديد آمده از آن داشت.

اتحاديه كمونيست­ها معتقد بود نظام جمهوري اسلامي يك دست و يكپارچه نيست و لذا نميتوان موضع يكساني در مقابل همه جريانهاي آن اتخاذ كرد اما در مجموع نظام جمهوري اسلامي را يك رژيم ضدّ آمريكايي دانست كه بايد از آن حمايت كرد. در جريان تسخير لانه جاسوسي آمريكا هنگامي كه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در 13 آبان 58  لانه جاسوسي آمريكا را در ايران تسخير كردند، اتحاديه كمونيست­ها از آن حمايت كرد.

زماني كه رژيم عراق در 31 شهريور 1359 به ايران حمله كرد و جنگي بزرگ را عليه نظام اسلامي به راه انداخت، اتحاديه نيز برخي از اعضاي خود را براي دفاع به جبهه فرستاد كه تعدادي از آنها كشته شدند. هر چند تشكيلات از اين موقعيت براي انسجام بيشتر نيروهاي خود و نفوذ در نهادهايي چون سپاه و بسيج و انجمن اسلامي شهرهاي جنگي بهره جست و حتي اقدام به جمع آوري سلاح نمود ولي به طور كلي نظام جمهوري اسلامي را تأييد مي­كرد. (رهگذر، 1385: 24)

به دنبال روشن شدن صف بندي نيروهاي ضدّ انقلاب و انقلابي و جريان ائتلاف­ جبهه­ي ضدّ انقلاب عليه ياران امام، به ويژه حزب جمهوري اسلامي، اتحاديه معتقد بود بايد از رئيس جمهور بني صدر حمايت كرد. در حقيقت اتحاديه كمونيست­ها بر اين باور بودندكه امام خميني (ره) ونيروهاي حامي او با به اجرا گذاشتن يك كودتا، خواستار يك دست نمودن و تصفيه­ي دروني حكومت از طريق بيرون راندن عناصري چون بني صدر و سركوب توده­ها مخصوصاً دگرانديشان چپ گرا هستند. لذا با ضدّ خلق و ارتجاعي خواندن جبهة امام در كنار تشكّل سياسي چون مجاهدين خلق (منافقين)، كومله، فدائيان خلق و... قرار گرفتند.

اتحاديه كمونيست­ها علل و عواملي را كه در رابطه با مسأله ارتجاعي بودن حكومت اسلامي بر مي شمارد بدين شرح بود:

1. جريان دستگيري قطب زاده پس از سخنراني در قم و طرفداري بني صدر از او

2. مسأله گروگانها كه اتحاديه با آزادي آنها مخالف بود

3. انقلاب فرهنگي

4. عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا و رياست جمهوري و وقايع 30 خرداد 1360. (خليل پور، 1366: 18)

اتحاديه كمونيست­ها نيز هم چون ديگر گروه­هاي ضدّ انقلاب تصور مي­كرد كه در اختلاف موجود بين بني صدر و ياران امام، مردم طرفدار بني صدر هستند و مردم او را مي­خواهند. بنابراين مي­گفتند كه در اين شرايط ما بايد لياقت خود را در همراهي با مردم نشان دهيم و از بني صدر و مخالفان خط امام دفاع كنيم. (رهگذر، 1385: 26)

بركناري بني صدر از فرماندهي كل قوا توسط حضرت امام «ره» و تصويب طرح عدم كفايت سياسي توسط مجلس شوراي اسلامي و اتفاقات 30 خرداد 1360 همگي تبديل به نقطه عطفي از تنش ميان جمهوري اسلامي و ضد انقلابيون داخلي شد.[12]

از همين زمان بود كه اتحاديه كمونيست­ها به اين نتيجه رسيد كه نظام بصورت يك دست در آمده است و با اين دليل كه با وجود جريان ليبرال در دولت، نظام دچار انحراف گرديده و با جدايي تدريجي از مردم به بيگانگان مرتبط خواهد شد و بيگانگان نيز جز اختناق و استبداد چيز ديگري براي ملت به ارمغان نخواهند آورد. بر اين اساس رهبري و اعضاي اتحاديه تصميم به «قيام مسلحانه فوري»، آگاه سازي مردم از اين انحراف و دعوت مردم به قيام عليه نظام گرفتند.

بدين ترتيب اتحاديه كمونيست­ها با نهادينه ساختن مشي مسلحانه و ايده­ي قيام مسلحانه توده­اي از يك سو و البته محاسبات غلط و نادرست از سوي ديگر به جنگل­هاي شمال ايران پناه برده و با سازماندهي گروهي به نام "سربداران"[13] به برخي عملياتهاي ضدّ انقلابي دست زد كه مهم­ترين آن حمله ننگين به شهر آمل در پنجم بهمن ماه سال 1360 بود كه البته با بصيرت و استقامت مردم تبديل به حماسه اسلامي ششم بهمن مردم آمل شد.

 اتحاديه در راستاي تسريع در به راه انداختن شورش مسلحانه و دعوت مردم به يك قيام و انقلاب عليه جمهوري اسلامي به مكان يابي و انتخاب نقطه مناسب جهت اجراي برنامه­هايش پرداخت. قاعدتاً شهري مانند تهران كه مركز سياسي كشور است و به طور مستقيم تأثير مي پذيرد مي­توانست بهترين گزينه باشد ولي ضمن ارزيابي به اين نتيجه رسيدند كه در تهران هيچ گونه شانس موفقيت ندارند.

بدين ترتيب اتحاديه با ذهنيتي كه از جنگ­هاي چريكي و دهقاني داشت، جنگل و شهر آمل را براي قيام فوري مناسب يافت. (رهگذر، 1385: 31)

 

اهداف اتحاديه كمونيست های ایران در حمله به آمل

1. تصرف يك شهر مهم و توسعه ی عمليات هاي بعدي

2. جلب نظر افكار عمومي و گروه­هاي سياسي داخل كشور

3. حفظ حضور سياسي خود در عرصه سياسي كشور

4. قوي تر نشان دادن خود در مقايسه با ديگر گروه­هاي سياسي

5. فراهم كردن زمينه براي جلب حمايت خارجي

6. تقويت جبهه هواداران

7. ايجاد رعب و دلهره در نيروهاي هوادار نظام. (رهگذر، 1385: 45)

دلايل انتخاب شهر آمل

1. وجود جنگل آمل در دو سوي جاده هراز

2. پستي و بلنديهاي فراوان براي پنهان شدن

3. دسترسي به آب رودخانه هراز

4. وجود خوراكي­هاي درختي و زميني

5. استفاده از چوپانان و ديگر عناصر بومي چون رانندگان معدن براي راهنمايي و خبرگيري

6.بستن جاده هراز و انجام كارهاي تبليغاتي

7. آمل بعنوان مدخل ورودي گلوگاه استان مازندران

8. داشتن كمترين فاصله با تهران

علاوه بر موارد فوق بايد گفت كه اساساً در دو سال اول پس از پيروزي انقلاب اسلامي، شهرهاي شمالي كشور شاهد فعاليت زياد كمونيست­ها و چپي­ها بود وگروههاي مختلف به راحتي دست به تبليغات سياسي مي­زدند. البته شرايط مساعد براي فعاليت كمونيست­ها بدون زمينه نبود.

حزب توده ايران كه پس از كناره گيري رضاشاه و آزادي زندانيان سياسيِ «كم خطر» شكل گرفت، بعنوان اولين حزب ماركسيستي در ايران، ابتدا فعاليت خودرا در شمال آغاز كرد و تنها در نواحي جنگلي و روستايي ساحل خزر بودكه حزب مشكل چنداني براي فعاليت خود نداشت. (آبراهاميان، 1388: 347)

همسايگي استان­هاي شمالي ايران با كشور شوروي سابق، بعنوان قطب اصلي كمونيسم جهاني يكي از دلايل اصلي فعاليت گروه­هاي كمونيستي در استانهاي شمالي بود و سرانجام الگوگيري از تجربه­ي سياهكل بعنوان يك مدل آرماني و غرور آفرين براي چپي­ها، همگي در فراهم آوردن بستر مناسب براي كمونيست­ها در شهرهاي شمالي كشور مي­توانست دخيل باشد. (رهگذر، 1385: 33)

 

اتحاديه كمونيست­هاي ايران و واقعه ششم بهمن آمل[14]

در رهبري اتحاديه كمونيست­ها در رابطه با چگونگي برنامه اختلاف نظر بود. در مرحله­ي اوّل قرار بود به طور همزمان در دو منطقه آمل و تهران عمليات نظامي انجام گيرد. بعد از مدتي به اين نتيجه رسيدندكه امكانات لازم براي اين اقدامات را ندارند و لذا بنا شد به جنگل رفته و پس از سازماندهي به شهر آمل حمله كنند. بر اساس تحليل گروه، مردم همه مخالف رژيم هستند و چنان كه نيرويي قيام را آغاز كند، مردم به آن ملحق خواهند شد و پس از اين حركت و پيروزي در آمل، شهرهاي ديگر نيز به ما خواهند پيوست.

حركت نظامي اتحاديه در جنگل به سه دوره تقسيم مي­شود:

* دوره اول : سازماندهي و تدارك براي حمله به شهر از اوايل مهرماه تا 18 آبان 1360 كه قرار بود در روز 18 آبان به شهر حمله شود. اما بعلت درگيري كه در ابتداي جنگل پيش آمد و منجر به بسته شدن جاده هراز گرديد، اين طرح ناكام ماند و با حمله­اي كه از سوي نيروهاي انقلاب اسلامي در 22 آبان ماه به نيروهاي اتحاديه مستقر در جنگل شد، مسأله قيام فوري كه اتحاديه آن را قبلاً ‌مطرح كرده بود منتفي اعلام گرديد و جنگ طولاني را پيشنهاد كرد.

* دوره دوم: در مرحله دوم حركت نظامي اتحاديه، جنگ درازمدت مطرح گرديد و بحث پيرامون آن تا آذرماه طول كشيد. اما با درگيري ديگري كه پيش آمد، به اين نتيجه رسيد كه اين طرح نيز نمي تواند موفق باشد، زيرا كه هيچ امكاني جهت تهيه امكانات از دست رفته ندارند.

* دوره سوم: پس از شكست طرح های قبلي[15] كه باعث تضعيف و يأس گروه گرديد اختلافات داخلي نيز پديدار شد. گروهي بر اين عقيده بودندكه مي­بايست جنگل را ترك كرده و جمعي ديگر عقيده داشتند كه بايد به شهر حمله شود و اين چنين استدلال مي­كردندكه اين حمله مي تواند سه احتمال را در برداشته باشد. اول اينكه مردم بلافاصله پس از حمله به آنها ملحق مي­شوند كه در اين صورت مي توانستند طبق تحليل گذشته «جنگ مسلّحانه توده­اي» كار را ادامه دهند و دوم اينكه بخش­هايي از مردم مثلاً جوانان از اين اقدام حمايت مي­كنند و آن وقت جنگ تبديل به جنگ شهري مي­شود كه در صورت عدم حمايت توده­ي مردم عقب نشيني مي­كنند و سومين احتمال اين بود كه پس از حمله، هيچ قشري از مردم از اين حركت پشتيباني نكنند، كه در اين صورت نيز لازم بود كه به جنگل بازگردند تا فرصت مناسب پيش آيد. (احمدي حاجيكلايي، 1387: 459-458)

اتحاديه پس از اين تحليل به اين نتيجه رسيدندكه مردم ناراضي هستند و از آنان بعنوان ناجي استقبال مي­كنند. با اين ارزيابي اعضاي 110 نفره اتحاديه كمونيست كه در ميان آنها سه زن در تيم پزشكي وجود داشت، از جنگل راهي شهر آمل شدند. آنها پس از چند روز پياده روي در هواي سرد بهمن ماه، چهارم بهمن وارد آمل شدند ولي به دليل خستگي زياد تصميم گرفتند يك روز استراحت كنند، سپس حمله نمايند. اعضاي اتحاديه كمونيست در خانه مادري سپرغمي «يل محمد» استراحت كرده و پس از سازماندهي نيروها در 5 تيم كه هر كدام 20 نفر بودند تحت عنوان «گروه سربداران» حمله را آغاز كردند.

چارت سازماندهي آنها بدين نحو بود :

- تيم اول؛ به فرماندهي كاك محمد، مأمور حمله به سپاه

- تيم دوم؛ به فرماندهي حسين رياحي، با هدف حمله به بسيج

- تيم سوم؛ به فرماندهي كاك اسماعيل، با هدف حمله به دادگاه انقلاب

- تيم چهارم؛ به فرماندهي مراد، با هدف بستن جاده هراز در مدخل شهر

- تيم پنجم؛ به فرماندهي كاك رشيد، با هدف تصرف محلّه­ي اسپه كلا و دعوت مردم به قيام. (رهگذر، 1385: 46)

ساعت 23:45 دقيقه دوشنبه شب، مطابق با پنجم بهمن 1360، اعضاي اتحاديه با نام «سربداران جنگل» در پوشش لباس­هاي نظامي مرسوم سپاه[16] تحت عنوان عمليات «اسب تروا»[17]حمله خود را به شهر آمل آغاز كردند. با شروع عمليات و به شهادت رساندن بسيجي­هايي كه همانند شبهاي گذشته مأموريت داشتند تا شعارهايي[18] را كه ضدّ انقلابي­هاي منطقه بر در و ديوار نوشته بودند، پاكسازي كنند[19]، درگيري­ها تا ساعت 4 صبح ادامه داشت. توضيح همه­ي ماجرا از حوصله­ي اين مقاله خارج است ولي به ذكر چند خط اكتفا مي­شود.

پس از آنكه برادر ميرزا محمدي فرمانده قرارگاه حضرت ابوالفضل (ع) در چالوس و برادر نياز معاون اطلاعات و برادر بهنام معاون عمليات به طرف آمل به راه افتادند و از شهرهاي ديگري چون بابلسر، بابل، محمودآباد، لاريجان، افراد سپاه و بسيج را به سمت آمل حركت دادند، تحت فرماندهي قرارگاه حضرت ابوالفضل (ع) دفاع از شهر آغاز شد و پس از ساختن سنگرهاي متعدد و كمك اقشار مختلف مردم، دشمن بر خلاف ارزيابي­هاي خود شكست خورد. (حماسه اسلامي مردم آمل، 1374: 154)

در نهايت با هدايت نيروهاي نظامي و انتظامي و فداكاري و همدلي مردم، پاكسازي منطقه آغاز شده و در عصر روز چهارشنبه 7/11/60 شهر آمل آرام شد و پس از اين واقعه شهر آمل به نام شهر «هزار سنگر»[20] معروف شد. در اين حماسه­ي جاودان، مردم شهر آمل، چهل شهيد گرانقدر را تقديم انقلاب اسلامي كردند.[21]

 

نتيجه گيري

سالهاي حكومت پهلوي بويژه ميان سالهاي 1342 تا 1357، سالهاي دگرگوني عميق و سريعي بوده است كه محققان از آن بعنوان «دوران گذار» نام برده­اند. هر چه دگرگوني­ها و حساسيت ها وسيع­تر مي­شود، نيروها و گرايش­هاي بيشتر و پيچيده­تري پا به عرصه گذاشته و حتي سبب كنار رفتن نيروها و گرايش­هاي ديگري مي­گردند. با وجود تولدِ گرايش­هاي جديد متأثر از مكاتب مختلف از قبيل اسلام، ماركسيسم، التقاطي و... تلاش رژيم در جهت تطميع يا در نهايت سركوب آنها، هرگز اين گرايش­ها نتوانستند خود را متناسب با ساختارِ حاكم سازند. از اين رو به جاي همگوني، به ساختار ستيزي روي آورده تا خود، ساخت جديدي را جايگزين سازند. بدين سان گرايش­ها، گروهك­ها و مشي­هاي گوناگون بوجود آمدند كه از جمله آن گرايش ماركسيسم - لنينيسم و در ادامه اتحاديه كمونيست­ها و اتخاذ مشي مسلحانه­ مي­باشد، كه از يك جهت مركز ثقل آنها در واقعه ششم بهمن آن بود. حماسه ششم بهمن سال 1360 مردم آمل را بايد نقطه­ي عطفي در تاريخ پرفراز و نشيب انقلاب اسلامي ايران ناميد كه با مقاومت مردم، اجراي طرح­هاي كمونيستي، پس از ناكام ماندن در تهران، در آمل نيز ناكام ماند و در حقيقت باعث تقويت و تثبيت نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران شد. خلق اين حماسه سبب شد تا گروه­هاي معارض از حصول نتيجه سياسي در آمل براي برخورد با نظام، تغيير برداشت دهند. اگرچه پس از پخش خبرِ مقاومت مردم آمل در دفاع از نظام سياسي كشور و شكست كمونيست­ها، به نظر مي­رسيد دستگاه­هاي خبر رساني كه تحت نفوذ يا متأثر از مواضع نيروهاي ضدّ انقلاب و سلطنت طلب بودند، تلاش مي­كردند تحليلِ ديگري از اين حركت را ارائه نمايند، ولي ماهيت مقاومت مردم آمل در مقابل نيروهاي ضدّ انقلاب، مؤيد حمايت مردم از نظام سياسي كشور بود. بي جهت نيست كه رهبري انقلاب اسلامي در وصيت نامه خود تنها شهري را كه از آن ياد مي­كند شهر آمل و مردم آن شهر است. ایشان فرمودند: «ما باید تشکر کنیم از شهر آمل و آن مردم فداکار که مع الأسف، عده ای شهید هم دادند، لکن خوب این مطلب را ثابت کردند که آنجایی که شما تمام آمالتان به آنجا بود با شما مخالفند؛ حالا شما می خواهید بیایید قم؟ می خواهید بیایید تهران؟ جاهای دیگر؟» (صحیفه امام، ج16: 3)

در پايان بعنوان نتيجه بحث مي­توان علت شكست اتحاديه كمونيست ايران و ناكام ماندن عمليات حمله به شهر آمل را در گزاره­هاي ذيل مطرح كرد:

* رفتار شتابزده اتحاديه کمونیست،كه نه تنها بر اصول ماركسيسم، بلكه به اصول تحريف شده ماركسيست­هاي وطني هم توجه نداشت و حركت آن اساساً مبتني بر جاه طلبي گروهي بود.

*  تحليل نادرست از ماهيت جمهوري اسلامي ايران و ديكتاتوري دانستن آن. (کردی، 1386: 22-20)

* بي­تجربگي و تحليل احساسي اتحاديه كمونيست­ها از شرايط كشور

* بصيرت، هوشمندي و حضور مردم آمل و مقاومت مردمي آنان در برابر دشمن

* عدم اقبال عمومي و نداشتن پايگاه مردمي

 

 

 

کردی دفاع از خود و از دین و کشورت                 راضی شد از تو، خاطر پر مهر رهبرت

نام تو را امام به دفتر نوشته است                             نام تو ثبت در دفتر تاریخ گشته است

آباد باش زانکه شدی لایق درود                               آزاد باش زانکه خمینی تو را ستود

 

 

 

 

 

 

منابع

1. آبراهاميان، يرواند (1388)، ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمدگل محمدي، تهران: نشر ني.

2. احمدي روحاني، حسين (1384)، سازمان مجاهدين خلق، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي.

3. احمدي حاجيکلايي، حميد (1387)، جريان شناسي چپ در ايران، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامي.

4. برجرودي، مهرزاد (1387)، روشنفكران ايراني و غرب، ترجمه جمشيد شيرزادي، تهران: فرزان.

5. جعفريان، رسول (1385)، جريانها وسازمانهاي مذهبي سياسي ايران، قم: نشر مؤلف.

6. خاني، مهدي (1374)، مقاومت اسلامي مردم هزار سنگر آمل، تهران: مركز مطالعات و پژوهش­هاي ارتش بيست ميليوني.

7. خليل پور، خليل (1366)، اتحاديه كمونيست­هاي ايران، بي­جا، بي­نا، چاپ اول.

8. رهبري، مهدي (1384)، درآمدي بر جامعه شناسي انقلاب اسلامي ايران، بابلسر: انتشارات دانشگاه مازندران.

9. رهگذر، سيمين (1385)، شهر هزار سنگر، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي.

10. زيباكلام، صادق (1384)، مقدمه­اي بر انقلاب اسلامي، تهران: انتشارات روزنه.

11. كردي، علي (1386)، اسناد اتحاديه كمونيست ايران در واقعه آمل، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي.

12. نيازآذري، كيومرث (1373)، «بررسي ماهيت و عملكرد اتحاديه كمونيست­هاي ايران»، کتابچه مجموعه مقالات و سخنراني­هاي اولين سمينار علمي حماسه اسلامي مردم آمل، تهران: دانشگاه امام حسين (ع).

13. ــــ ، ــــ (1374)، حماسه اسلامي مردم آمل، تهران: دانشگاه امام حسين(ع).

14. صحيفه امام خميني(ره)، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره).

15. ناگفته­هاي حادثه آمل از زبان فرمانده سپاه آمل در سال 60 ، سايت Khamenei.ir



[1] . hooshyar22@yahoo.com

[2] . shahram_esfandiyari@yahoo.com

[3] .Relative democracy

[4] .Pseudo democracy

.[5] از ميان مبارزات ضدّ امپرياليستي و انقلابهاي جديدي كه تا آن زمان صورت گرفته بود بيش از همه، انقلاب كوبا بر روي مبارزين تندرو در ايران تأثير گذاشت.

 

[6] .Typology

[7] . در برخي منابع در بيان عناصر تشكيل دهنده­ي اتحاديه كمونيست­ها از گروه "رزم خونين" هم نام برده شده است.

[8] . حسين تاجمير رياحي معروف به "ناصر بزرگ" از اعضاي گروه پويا بود كه در ادامه رهبري اتحاديه كمونيست­ها را بر عهده مي­گيرد.

[9] . نشريه حقيقت تا شماره 161 منتشر گرديد. 25 شماره در خارج از كشور و بقيه در داخل.

[10] . نشريه كمونيست بيش از دو شماره منتشر نگرديد.

[11] .Visionisty

[12] . در راستاي حمايت گروه از بني صدر، با عزل او از رياست جمهوري، اتحاديه اعلام كه او كماكان رئيس جمهور قانوني كشور بوده و اين عزل در واقع اقدامي كودتاگرانه است. لذا با نيروهاي اندك خود در تظاهرات عليه اين اقدام شركت كرد و از حركت سازمان مجاهدين در 30 خرداد 1360 پشتيباني و نيز از تشكيل شوراي مقاومت ملّي حمايت به عمل آورد. (احمدي روحاني، حسين (1384)، سازمان مجاهدين خلق، مركز اسناد انقلاب اسلامي)

[13] .گروهی متشکل از اتحادیه کمونیست های ایران که با همکاری اعضا و هواداران منافقین، چریکهای فدایی خلق، طوفان و... در ششم بهمن سال 1360 به شهر آمل حمله کردند.

[14]. اتحادیه در پی گشودن جبهه سومی بر علیه جمهوری اسلامی بود. جبهه اول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود که بخش عمده ای از امکانات و نیروهای نظام را به خود مشغول داشته بود، جبهه دوم مبارزات کردها و گروه ها بود و سرانجام جبهه سوم در جنگل بود که به تز جبهه سوم معروف بود.

[15] . اتحاديه درچند مرحله قبل از عمليات ششم بهمن، اقدامات و حملاتي را انجام داد كه با شكست مواجه ­شد. از جمله آنها عمليات 18 آبان، 22 آبان، 24 آبان، 30 آذر و 13 دي بود.

 

[16] . بني صدر در زمان رياست جمهوري خود به يكي از كارخانه­هاي آمل كه لباس فرم سپاه را توليد مي­كرد دستور كتبي داد تا چهارصد لباس به دارنده نامه آن بدهند. (ناگفته­هاي حادثه آمل از زبان فرمانده سپاه آمل در سال 60 : سايت Khamenei.ir)

 .[17] به جنگي در يونان باستان اشاره دارد كه وقتي يونانيان با مقاومت اهالي تروا روبه رو شدند، يك اسب بزرگ چوبي ساختند و گروهي از سربازان خود را در آن جاي دادند واسب چوبي را به پادشاه تروا هديه داده­اند. پس از جشن و پايكوبي، وقتي اهالي به خواب رفتند سربازاني كه در اسب چوبي قرار گرفته بودند از آن خارج شد و دروازه­هاي شهر را به روي مهاجمان گشودند و با اين حيله جنگي ، شهر مقاوم تروا را فتح كردند.

[18] . از جمله شعارها مي­توان به شعار «نان، مسكن، آزادي» اشاره كرد.

[19] . فرمانده دسته در آن شب شهيد «جعفر هندويي» بود.

[20] . زماني كه مسئولان شهر آمل جهت ارائه گزارش وقايع 6 بهمن به محضر امام رسيدند، نماينده آن زمان در شهر آمل، خلال گزارش گفت كه آمل به يكباره به شهر هزارسنگر تبديل شد. از آن زمان به بعد اين نام براي آمل ماندگار شد.

[21] . تعداد شهداي آمل در اين واقعه، مصداق آيه «وَ وَعدنا موسي ثلاثين ليله و اَتممناها بعشرٍ...» بود و «ما به موسي سي شب وعده داديم و چون پايان يافت ده شب ديگر را به آن افزوديم تا آنكه زمان وعده به چهل شب كامل شد...» سوره اعراف ، آيه 142.