کتاب را بستم و داخل کیفم گذاشتم. مطالعه برای کلاس های فردا را انجام دادم. ساعت نزدیک به دوازده شب بود. برخاستم ، وضو گرفتم، یک صفحه قرآن پیش از خواب را خواندم و دراز کشیدم که بخوابم. گمان می کنم ده دقیقه ای بود که خوابیده بودم. ناگهان با صدای بلند چند مرد از خواب پریدم. قلبم به شدت می تپید حالم خیلی بد شد. مقداری نشستم. دیدم صدای دعوا که لابلای آن فحش هم بود، بیشتر می شد. از پنجره ، بیرون را نگاه کردم، چند مرد و زن دور دو مرد ایستاده بودند که با هم دعوا می کردند. گاهی یکی از حامیان دو طرف دعوا هم به حمایت چیزی می گفت. بیشتر این سخنان هم آتش دعوا را بیشتر می کرد.

متاسفانه رعایت نکردن حقوق اجتماعی و حقوق همسایگی موجب این مشکل شده بود. همسایه ای بعد از جمع آوری زباله توسط زحمت‌کشان پاکبان ، زباله جامانده خود را نزدیک در منزل همسایه قرار داده بود. اینگونه که همسایه شاکی می گفت بار چندمش هم بود که ... .

بعد از فروکش کردن دعوا، دوباره دراز کشیدم تا بخوابم. اما ذهنم درگیر این دعوای نیمه شب بود. چرا ما مردم این قدر با هم نامهربان هستیم؟ چرا به حقوق هم احترام نمی گذاریم؟ در صورت وجود اختلاف، چرا دعوا می کنیم و چرا فحش می دهیم؟  و چرا اینقدر بلند و با فریاد، که حتی افرادی که خوابیده اند، بیدار می شوند؟

همشهریان عزیز و همسایگان گرامی بیایید به یکدیگر و حقوق هم احترام بگذاریم. بیایید زباله خود را کمی پیش از آمدن ماشین حمل زباله، از منزل خارج کنیم و در جای تعیین شده بگذاریم. به قول همسایه شاکی: ما هم مانند شما از زباله شما بدمان می آید.

در صورت هر گونه اختلاف با همسایگان، صبر پیشه کنیم تا روز فرا برسد و محترمانه آن را با گفتگو حل کنیم. سر و صدای بلند، آن هم دعوا، بسیاری از افراد را اذیت می کند و آسیب جسمی و روحی ایجاد می کند. این ها همه حق الناس است. پس بیایید با هم مهربان باشیم .

دکتر سید محسن موسوی