عاشق کار کردن با دانش آموزان استثنایی هستم/ضرورت توجه ویژه مسئولین و خیرین به دانش آموزان و مدارس استثنایی

کمال آنلاین ؛  همزمان با آغاز سال تحصیلی جدید و ماه مهر فرصتی دست داد تا با خانم زهره جلالیان معلم ورزش استثنایی، مربی والیبال دانش آموزان و محقق و اقدام پژوه برتر استانی در سال 96 مصاحبه ای داشته باشیم که متن کامل آن بدین شرح است:

خودتان را معرفی کنید و چه عاملی باعث زمینه ورود شما به شغل مقدس معلمی شد؟

من زهره جلالیان متولد سال 1365 ساکن آمل و کارشناسی ارشد فیزیولوژی ورزشی هستم. من شغل معلمی را از کلاس پنجم ابتدایی البته به خصوص معلم ورزش را انتخاب کردم در کل در دوران تحصیلم هر موقع که معلمی از من می پرسید می خواهی چه کاره شوی؟ من در پاسخ به آن ها می گفتم می خواهم معلم ورزش شوم. یعنی این معلم ورزش یا معلم تربیت بدنی مسیری بود که از همان دوران ابتدایی انتخاب کرده بودم و خداراشکر می کنم و شاکرم که توانستم به هدف اصلی خود به موفقیت برسم.

همچنین من دارای کارت مربیگری درجه یک رشته ورزشی هندبال هستم، تعداد افرادی که در سراسر استان مازندران دارای این درجه از مربیگری هندبال هستند تک رقمی می باشد. همچنین دوره های مربوط به رشته های ورزشی آمادگی جسمانی، بدمینتون، ژیمناستیک، بوچیا، ماساژ ورزشی را دیده ام و دارای کارت مربیگری هستم.

خودم هم دارای عناوین، رتبه ها و مقامات مختلف ورشی همانند مقام اول، دوم و سوم والیبال دانشجویان کشور در سال های 84 الی 87، مقام دوم والیبال ساحلی کشور در سال 86، مقام اول، دوم و سوم هندبال دانشجویان کشور در سال های 83 الی 87، کسب مقام سوم دوومیدانی (پرتابی) دانشجویان کشور در سال 85 و 86، مقام سوم قایقرانی (دراگون بوت) کشور در سال 86، مقام دوم والیبال فرهنگیان کشور در سال 94 و مقام چهارم والیبال فرهنگیان کشور در سال 96 هستم.

در بحث مربیگری هم فعالیت گسترده ای دارم و مدال هایی که در جایگاه مربیگری توانستم کسب کنم می توان به مربی و سرپرست تیم هندبال دانشگاه مازندران و کسب مقام های مختلف کشوری در سال های 88 تا 90، سرمربی  تیم هندبال مدارس استان مازندارن در سال های 89 تا 91، سرمربی تیم آمادگی جسمانی دانش آموزی ناشنوایان و کسب مقام اول و دوم در سال های 92 تا 96، مربی تنیس روی میز ناشنوایان دانش آموزی و کسب مقام اول تا سوم کشوری در سالهای 92 تا 96، مربی والیبال دانش آموزی ناشنوایان مقام چهارم کشور در سال 96، مربی والیبال دانش آموزان و کسب مقام سوم کشور در سال 96 اشاره کرد.

 همچنین با لطف خداوند، خدا را شاکر هستم توانستم  در سال 90 جوان برتر فرهنگی استان مازندران، در سال 95 و 96 معلم پژوهنده برتر استان مازندران، در سال 94 درس  پژوه برتر استان و رییس انجمن هندبال آموزش وپرورش و نایب رییس هیئت هندبال شهرستان آمل را کسب کنم و من دارای 2 مقاله علمی پژوهشی نیز هستم.

جا دارد از خانواده محترم خودم و همسر عزیزم بسیار تشکر کنم که در این راه سخت همیشه و هر لحظه یار و یاور من بودند و این مسیر سخت و طولانی را برای من بسیار هموار و آسان کردند.

انگیزه شما از فعالیت با دانش آموزان استثنایی چیست؟

من در سال 1389 به استخدام آموزش و پرورش درآمدم و در واقع در آزمون استخدامی آموزش و پرورش شرکت کردم و به لطف خداوند و تلاش خودم این آزمون استخدامی را قبول شدم و به موفقیت پشت سر گذاشتم. در اولین سال تحصیلی خودم بعد از استخدام شدن تا اینکه سازماندهی ها و جابجایی ها انجام شود، مرا به چند مدرسه فرستادند و یک ماه از مهر گذشته بود در واقع در آبان ماه مرا به مدرسه استثنایی فرستادند. اصلا هیچ شناختی از بچه های استثنایی تا آن لحظه نداشتم در واقع اصلا نمیدانستم با این بچه های ناشنوا و معلول چطور باید ارتباط برقرار کنم و حتی نمی دانستم چطور باید با آنها صحبت کنم. در آن زمان فقط به اداره آموزش و پرورش می رفتم و می گفتم تو را به خدا مرا به این مدارس نفرستید و شب و روز کارم گریه کردن شده بود، در داخل مدرسه به شدت ناراحت بودم و در منزل و خانه گریه می کردم وقتی هم که به اداره برای جا به جا کردن خودم می رفتم گریه می کردم. چون کار کردن با این بچه ها واقعا برایم خیلی سخت بود ولی خداراشکر با خواست خدا و خواست همین بچه ها توانستم در عرض یک ماه آنچنان با این بچه ها اخت شوم، آنچنان با این بچه ها مانوس شوم و آنقدر با این بچه ها دوست شدم که اکنون از سال 89 تا الان در همان مدرسه مانده ام. تا سه سال گذشته هم معلم بچه های عادی و هم معلم بچه های استثنایی بودم یعنی هم به مدرسه بچه های عادی می رفتم و هم به مدرسه بچه های استثنایی می رفتم در واقع در هر دو نوع مدرسه تدریس می کردم ولی الان حدود سه سال است که فقط به مدرسه استثنایی می روم و به مدرسه عادی نمی روم و آنقدر رابطه ام من با بچه ها خوب شده که دیگر اصلا نمی توانم به مدرسه بچه های عادی بروم. خلاصه بچه های کم توان ذهنی و بچه های ناشنوا، بچه هایی با مشکلات فراوان هستند، خداراشکر که من هم معلم ورزش هستم و معلم یک درسی مثل ریاضی نیستم که بخواهم به این بچه ها سخت بگیرم چون زنگ ورزش و تربیت بدنی ساعت بازی، تفریح و آرامش ذهنی است.

رابطه ام با بچه ها آنقدر صمیمی شده که در بین بچه ها و من یک پیوندی زیبایی ایجاد شده که اگر هم بخواهم از این بچه ها و از این مدرسه جدا شوم دیگر نمی شود و هر سال به خود می گویم به خاطر کارهایی که دارم دیگر به این مدرسه نروم ولی دیگر نمی شود و هر سال دوباره به همین مدرسه و به کنار همین بچه ها برمی گردم.

در کلاس شش دانش آموز دارم و هر کسی از بیرون و یا حتی بعضی از همکاران من در مدارس بچه های عادی این مطلب را می شنوند می گوید از این که تعداد دانش آموزانت کم است و در حال کار کردن با شش نفر هستی خوش به حالت، ولی متاسفانه از درون این مدرسه و نحوه کار کردن با این بچه ها خبری ندارند چون ما در مدرسه بچه های فلج مغزی و بچه های فلج جسمی  داریم و من باید در ساعت ورزش که دو ساعت هم است با هر کدامشان به صورت جداگانه بازی کنم برای مثال یکی از بچه ها دستش فلج و پاهایش سالم است با این دانش آموز باید یک حرکت را انجام دهم و با او تمرین کنم، دو تن دیگر از دانش آموزانم ویل چری هستند که خواهر همدیگرند و متاسفانه کلا دست و پایشان معلول است و برای این دو خواهر باید یک بازی و سرگرمی دیگری را آماده کنم و دو تا سه تا از بچه های دیگر از نظر جسمی سالم هستند و فقط ناشنوا هستند و با آنها ورزش های دیگر را تمرین می کنیم. ما شش بچه با شش مشکل داریم که من در این دو ساعت باید با هر کدامشان به یک نوعی بازی کنم و آنها را مشغول کنم، یه زمانی نیم ساعت با یک بچه هستم و ده دقیقه با بچه ای دیگر و یک موقع باید خودم بازی را طراحی کنم که همشان به خوبی درگیر بازی شوند و وقت این بچه ها مفید بگذرد و از نظر ذهنی و فکری آماده شوند، از نظر من برای اداره زنگ تربیت بدنی برای بچه ها بیشتر جنبه تفریحی است تا ذهن و فکرشان از هر لحاظ آماده و تخلیه گردد.

ولی برای بچه های ناشنوا چون از نظر عقلی سالم هستند و دارای ذهن خوب هستند و مشکلی از این قبیل ندارند و به راحتی می توانند با بچه های رقابت کنند، همیشه در مدرسه با بچه های ناشنوا به گونه ای کار می کنم و آن ها را طوری برای مسابقات آماده می کنم و که حتی در سطح شهر به راحتی با بچه های مدارس عادی در ورزش های والیبال و تنیس روی میز مسابقه می دهند و این بچه ها را حتی برای مسابقات کشوری اعزام می کنیم و دارای مقام کشوری هم هستند. بچه ها را در مسابقات سه رشته ورزشی تنیس روی میز، آمادگی جسمانی و والیبال اعزام می کنیم که در مسابقات استانی استثنایی همیشه در مقام اول و نخست را کسب می کنیم و در مسابقات استثنایی کشوری تنیس روی میز هر ساله مدال و مقام داریم، والیبال ما هم جز اول تا چهارم قرار می گیرد و در آمادگی جسمانی هم به صورت انفرادی همیشه مقام داریم. بچه های کم توان ذهنی را هم در مسابقات کشوری شرکت می دهیم و در مسابقات دوومیدانی یکی از دانش آموزان ما هر ساله مقام می آورد ولی برای ناشنوایان سعی می کنم با انسان های عادی برابری قرار دهیم و خودشان را در اجتماع به یک انسان عادی برسانند تا ناشنوا بودنشان مانع از پیشرفتشان نشود و حتی یکی از دانش آموزان در چند روز گذشته پیام داده که در مسابقات استانی رفته و توانسته رقبای دیگر را به راحتی شکسشت دهد و الان برای مسابقات به انتخابی تیم ملی تنیس روی میز ناشنوایان رفته است و جزو نه نفر شده و الان باید راهی مرحله نهایی شود. من همیشه بچه های ناشنوا را طوری حمایت میکنم که خودشان را با بچه های هم سن و سال عادی مقایسه کنند ولی بچه های کم توان ذهنی و جسمی در فضای مدرسه برای هر کدامشان باید بازی متناسب با معلولیتی که دارند طراحی کنم و با آنان فعالیت کنم و اصلا نمی دانم این حس یک وابستگی است یا یک چیز دیگر. الان طوری شده که باید با آنان باشم و با این بچه ها کار کنم و نمی شود گفت که نسبت به این بچه ها حس ترحم دارم، شاید یک موقع هایی دلم برایشان بسوزد ولی دوست دارم و دلم میخواهد با این بچه ها کار کنم و کار کردن با این بچه ها را خیلی دوست دارم و در فصل تابستان که فصل تعطیلات مدارس هم است من به مدرسه می رفتم و به بچه ها سر می زدم و گاهی بچه ها زنگ می زدند و به خصوص دو تا از بچه های معلولین جسمی که با هم  خواهر هستند که هر دویشان ویل چری زنگ می زدند و هفته ای یک بار یا ماهی یک بار بهشان سر می زدم.

در واقع یک علاقه وصف نشدنی بین ما ایجاد شده است و می شود گفت یک پیوند قشنگ و زیبا بین ما به وجود آمده است. یعنی همه ما به هم عادت کردیم و من کار کردن با این یچه ها را دوست دارم و اگر بخواهم کوتاه به سوال شما پاسخ دهم عاشق کار کردن با این بچه ها هستم.

چه شد که به عنوان محقق و اقدام پژوه برتر استانی انتخاب شدید؟

من کلا به شخصه کار کردن و سعی و تلاش را خیلی دوست دارم و حتی علاوه بر معلمی باشگاه هم می روم و خیلی از کارهای دیگر هم انجام می دهم. یکی دیگر از کارهایی که واقعا انجام دادنش را دوست دارم و از روی عشق و علاقه به سمت آن رفته ام و دوباره می گویم به شدت انجام دادن آن را دوست دارم کارهای تحقیقاتی است، اوایل هدفم ادامه تحصیل بود و گفتم برای مقطع دکتری درس بخوانم و دست به مقاله نویسی بزنم ولی در کنارش در چند دوره اقدام پژوهی شرکت کردم و حضور داشتم در واقع از آن هم خوشم آمد و این توانایی را در خودم دیدم که این کار پژوهشی را انجام دهم وقتی این توانایی را دیدم از سال گذشته شروع کردم که خداراشکر هم سال گذشته و هم امسال به عنوان اقدام پژوه برتر انتخاب شدم و موضوعاتی که روی آنها کار کردم در مورد همین بچه های استثنایی است که سال گذشته روی راست قامتی این بچه ها کار کردم که چطور بنشینند و چطوری بایستند و جزو مقاله برتر استانی قرار گرفت و انتخاب شد و امسال هم روی یکی از دانش آموزان فلج مغزی و جسمی کار کردم که دستانش ضعیف است به طوری که حتی توانایی گرفتن یک مداد یا خودکار را ندارد که در ایام امتحانات یک نفر کمک دارد و این دانش آموز می گوید و آن کمک می نویسد. روی دست این دانش آموز کار کردم، یک سری حرکات اصلاحی و تقویتی و یک سری ابتکارات مثل استفاده از خمیر، پاره کردن کاغذ به خرج دادم که عضلات دست او برای گرفتن و نوشتن با مداد و خودکار تقویت شود.

در واقع دوباره می خواهم تکرار کنم که الان من با بچه های اسثنایی خیلی راحت کار می کنم، الان در سالن با بچه های مدارس عادی کار می کنم و باشگاه هم دارم در واقع در کانون آموزش و پرورش فعالیت می کنم ولی با بچه های استثنایی خیلی راحت هستم و خیلی راحت تر با آنان کار می کنم شاید مثلا خیلی ها بگویند چون داری با بچه های استثنایی کار می کنی ماهی صد هزار تومان افزایش حقوق داریم که به اصطلاح حق استثنایی به آن می گویند که من در جواب به آن ها می گویم اگر من در مدارس عادی بودم و تدریس می کردم چون علاوه بر تدریس باشگاه هم دارم کلی می توانستم از این راه کسب درآمد کنم و می توانستم چهل الی پنجاه نفر از همین دانش آموز مدارس عادی را به باشگاه جذب کنم و خیلی درآمدم هم بیشتر میشد و در واقع می خواهم بگویم این صد هزارتومان حق استثنایی اصلا برایم مهم نیست و من حتی تا جایی بتوانم سعی می کنم از نظر مالی به این بچه های استثنایی کمک هم بکنم.

یادم نمی رود اولین باری که به این مدرسه رفتم به شدت گریه می کردم درست بعد از عقدم این اتفاق استخدامی و این داستان ها پیش آمد که به اتفاق همسرم به مدرسه استثنایی رفتم که من گریه می کردم و همسرم به من خیلی دلداری می داد و به من می گفت که چرا داری گریه می کنی این واقعیت زندگی است شاید در آینده ما هم بچه معلولی داشته باشیم در واقع معلوم نمی کند یک نو ژنتیک است و امکان دارد برای فرزند هر انسانی اتفاق بیفتد و همسرم همیشه به من می گفت که با عشق در این مدارس کار کن که خداراشکر خداوند یک بچه سالم را به ما هدیه داده است.

در واقع برای پدر مادرهایی که بچه هایشان معلول هستند واقعا سخت است هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ معنوی. در بعضی از مواقع آنقدر خسته و عصبانی می شویم ولی در مدرسه از ته دل عشقم را به این بچه ها پیاده می کنم به طوری که هیچ کس در مدرسه نمی تواند خستگی را در چهره من بخواند و با عشق تا الان کار کرده ام و قطعا ادامه خواهم داد در واقع یک اعتقاد قلبی دارم و آن هم این است که اگر کسی با عشق به خدمت بپردازد خداوند به آن فرد چنان صبری می دهد و آنچنان پاداشی خواهد داد که اصلا و قطعا با پول و طلا برابری نمی کند و نمی شود مقایسه کرد در واقع من خیلی از موفقیت های زندگی کاری و شخصی خودم را مدیون کار کردن با همین بچه های استثنایی هستم زیرا در حین کار کردن با همین بچه ها نکته ها و درس های زیادی را آموختم.

واقعا با بچه های استثنایی راحت هستم حالا نمیدونم این راحتی از روی عادت است یا چیز دیگر دقیق نمی دانم ولی در کل با این بچه ها خیلی راحت کار می کنم در واقع همان ابتدا که اصلا راه ارتباط با بچه های ناشنوا و کم شنوا را نمی دانستم همین بچه ها خودشان زبان اشاره را به من یاد دادند و من توانستم در عرض چند ماه زبان اشاره را یاد بگیرم و با این بچه ها به راحتی ارتباط برقرار کنم و امسال هفتمین سال است که با بچه های استثنایی کار می کنم و در کنارشان هستم و قلق کار دستم آمده و می دانم که باید در این مدرسه چه کارهایی انجام دهم و خانم کاظمیان مدیر مدرسه نسبت به من همیشه لطف دارند و امور ورزشی و تربیت بدنی را به صورت کامل به من سپردند و دراین مدرسه از هر نظری چه از نظر اینکه مدیر مدرسه با من همکاری می کند و چه از نظراینکه با این بچه ها دارم کار می کنم خداراشکر می کنم.

در مدرسه ای که کار می کنم دو مقطع تحصیلی وجود دارد یعنی دانش آموزی که به مدرسه ما میاید از کلاس هفتم آغاز تا پایه دوازدهم در همین مدرسه خواهد ماند و من به عنوان معلم با این دانش آموز شش سال و در دو مقطع تحصیلی کار می کنم که همین باعث شناخت کامل من از آن دانش آموز از هر لحاظ می شود و همین دلیل می شود به شدت به این بچه ها عادت کنم و به آنان وابسته شوم.

نقش معلمان را در تحقق جامعه ای پویا و با نشاط چگونه ارزیابی می کنید؟

معلمان صددرصد در جامعه نقش مهمی دارند البته در آموزش و پرورش کمتر نقششان دیده می شود ولی در جامعه از نگاه بیرون معلمان خیلی موثر هستند، اگر معلمان نباشند دیگر دکتر، مهندس، وکیل، وزیر، سیاستمدار و ... وجود ندارد و نخواهیم داشت. نقش معلم خیلی مهم و حیاتی می باشد و یک معلم می تواند با یک حرکت و یک سخن بسیار خوب انگیزه دانش آموزان را به سمت داشتن جامعه ای منظم و خوب سوق دهد و مسیر زندگی دانش آموزان را به طور کلی تغییر دهد و همچنین اگر معلمی خدایی نکرده دارای افکار ناشایست و نامناسب باشد ذهن نوجوانان و جوانان ما را به مسیری که جایز نیست خواهد برد و قطعا بعدها هم نوجوان و جوان در جامعه مشکلاتی ایجاد خواهد کرد یا به عبارت دیگر معضل آن جامعه خواهند شد پس نقش معلم در جامعه ما و هر جامعه دیگر مهم است پس باید معلمان ما به وظیفه و نقش بسیار مهمی که دارند آگاه باشند و به آن عمل کنند تا ما جامعه ای به دور از مشکلات داشته باشیم.

معلمان بخش استثنایی چه مطالباتی دارند که باید مسئولین زمینه تحقق آن را فراهم کنند؟

خداراشکر مسئولین شهری در مراسمات ما حضور دارند و کاملا از مشکلات ما و مشکلات این بچه ها خبر دارند و برای رفع آن تلاش می کنند ولی امیدوارم که توجه مسئولان از نسبت به قبل به این بچه ها بیشتر شود تا مشکلات این بچه ها هر چه زودتر حل شود.

همچنین امیدوارم وعده های مسئولان هرچه زودتر عملی شود و تحقق پیدا کند تا هیچ وقت این بچه ها فکر نکنند در جامعه کنونی تنها هستند و جا دارد از آن دسته مسئولانی که به وعده هایشان عمل کردند و تحقق پیدا کرد تشکر خیلی ویژه کنم.

چون بچه های ما استثنایی هستند باید صددرصد خدمات ویژه ای را به آنان بدهیم الان مثلا بچه هایی که مشکل جسمی دارند باید ورزش های مخصوص به خودشان را انجام دهند برای مثال ورزش بوچیا هزینه خیلی زیاد و سنگینی دارد و هر توپش حدود پانصد هزار تومان قیمت دارد و برای انجام این ورزش چیزی حدود شش توپ باید داشته باشیم در واقع برای پیاده سازی این رشته ورزشی در مدرسه ما نیازمند مالی چیزی حدود شش میلیون تومان هستیم. من چند سالی است که به مدیر مدرسه، مسئولین آموزش و پرورش، چند خیر و ورزشکار در رابطه با این رشته ورزشی صحبت کرده ام و قول تامین هزینه های مالی را از آنان گرفته ام ولی متاسفانه هنوز برای تامین مالی این رشته ورزشی کاری را نکرده در واقع آن بودجه در حد خدمات خاص در بخش ورزش به این مدرسه استثنایی تعلق پیدا نکرده است در کنار اینکه مدیر و معاونین مدرسه همیشه نسبت به من لطف دارند به دلیل اینکه مدرسه از لحاظ مالی همیشه دچار مشکل است در بعضی از مواقع شاید بابت خرید چند توپ اضافه مشکلاتی داشته باشیم.

امکانات ما در حد یک مدرسه معمولی است یعنی چیز ویژه ای نداریم فقط یک فوتبال دستی داریم که آن هم یک استثنایی برایمان فرستاد یعنی یک وسیله ویژه که مخصوص این بچه ها باشد زیاد نداریم چون این بچه ها رشته های خاص و مخصوص خودشان را دارند، بوچیا دارند، گویرانی دارند و برای بچه های سندروم، رشته های خاصی وجود دارد ولی هیچ کدام از این رشته های ورزشی مخصوص را به علت مشکلات مالی و عدم تامین پول آن نتوانستیم در مدرسه پیاده سازی کنیم، برای بچه های ناشنوا و کم شنوا مشکلی نداریم، آنان عادی کار می کنند و همان توپ و راکت است و با آن به انجام فعالیت می پردازند ولی بچه های کم توان جسمی و ذهنی به وسایل ویژه ای نیاز دارند که برایشان تامین شود که آنها در رشته خاصشان فعالیت کنند، چون من کلاس و دوره های رشته ورزشی بوچیا را گذراندم و اگر امکانات مربوط به این رشته ورزشی در مدرسه استثنایی آمل در اختیار من بود به راحتی می توانستم این بچه های معلولین جسمی را به این سمت و سو هدایت کنم تا در مسابقات استانی و کشوری شرکت کنند، در واقع بچه های ویلچری ذوقشان هم همین است که از شهر خارج شوند اگر این امکانات بود من می توانستم با این بچه ها کار کنم و حداقل این بچه ها در یک مسابقات استانی و کشوری شرکت کنند صرفا برای کسب مدال نه و فقط برای افزایش انگیزه و روحیه این بچه ها که خیلی خوب هم است، ولی متاسفانه این امکانات را نداریم و از مسئولین و خیرین خواهش می کنم که اگر امکانی وجود دارد این وسایل برای این بچه ها تامین شود و آن را هرچه زودتر آماده کنند تا باعث خوشحالی و افزایش روحیه این بچه ها شود، من هر ساله این دوره های آموزشی را در ولنجک تهران می بینم ولی متاسفانه همچنان مشکلات سخت افزاری داریم و اگر مسئولان امکانات را تحویل دهند ما می توانیم بیشتر به این بچه ها خدمت کنیم ولی متاسفانه در این مسیر یک سری ناملایمتها و مشکلاتی وجود دارد که از مسئولین خواهش میکنم آنها را رفع کنند.

سخن آخر؟

مدیر مدرسه ما خودشان در جذب هزینه های مالی از نهادها، سازمان ها و خیرین فعالیت گسترده ای دارند و هر سری خیرین زیادی را دعوت می کنند و این خیرین به مدرسه ما می آیند و به ما کمک می کنند و من خودم هم تا جایی که بتوانم و از دستم بر بیاید سعی می کنم کمک کنم تا یک سری از مایحتاج های مدرسه تامین شود. سطح توقعات این مدرسه و این بچه ها خیلی پایین است و جا دارد از شما و هفته نامه خوبتان از اینکه وقت گذاشتید و به فکر این بچه ها بودید و با این نگاه دست به این مصاحبه زدید کمال و نهایت تشکر را کنم و همچنین می خواهم از همینجا از مدیر مدرسه، معاونین، معلمان و حتی مستخدم این مدرسه که واقعا دارند زحمت می کشند تشکر کنم. چون الان در ماه محرم هم هستیم دوست داریم و توقع داریم خیرین نگاه ویژه ای به این بچه ها داشته باشند و با توجه به این ریخت و پاش هایی که در ماه محرم می شود، قطعا اگر قسمت کوچکی از این مبالغ به سمت این بچه ها و این مدرسه هدایت شود قطعا این بچه ها یک سال می توانند از مزایای آن استفاده کنند. ضمنا جا دارد از خیرینی که تا الان کمک نموده اند تشکر کنم و از آقای سلیمانی شرکت کاله آمل که بخشی از تغذیه این بچه ها را تامین میکند تشکر کنم. در واقع امثال آقای سلیمانی که در آمل قطعا هم کم نیستند حمایت های ویژه و خاصی کنند و در واقع نیم نگاهی به مدارس استثنایی داشته باشند. مدرسه ما که یک مدرسه استثنایی هم است حتی یک خودرو اختصاصی ندارد که یک پایه داشته باشد تا بچه های ویلچری راحت سوار و پیاده آن شوند و بعضی از خانواده های همین مدرسه هم هستند که توانایی خرید لباس و کفش و ... را برای این بچه های مظلوم ندارند.

امیدوارم این رسانه باعث شود تا مشکلات این مدرسه و این بچه ها به گوش خیرین خوب شهرستان آمل برسد تا این بچه ها و خانواده هایشان را فراموش نکنند و مورد حمایت خودشان قرار دهند.

گزارش از اسماعیل کمالی