لذت سفره هفت سین و نوروزی متفاوت در اسارتگاه

کمال آنلاین :فتح الله علی تبار آزاده و جانباز دفاع مقدس در گفتگو با خبرنگار ما افزود: اکثر آزادگان ما که در طول هشت سال دفاع مقدس به اسارت نیروهای عراق درآمده بودند نزدیک به یک دهه از عمرخود را در اردوگاههای اسارت عراق سپری می کردند و در تمام این سال ها، اشک و لبخندها و ایام سوگواری و عزا و عید و شادمانی، خوشی و ناخوشی خود را به همراه شکنجه ارتش بعث عراق در غربت و خاک دشمن را خاطره کردند.

وی تصریح کرد: یکی از این ایام شروع سال جدید (عید) بود از آنجائیکه اینجانب در تاریخ 5 اسفند 62 اسیر شدم و تا مدت ها در بیمارستان های العماره، بغداد و موصل بستری و تحت عمل جراحی بودم و بعد از آن نیز دراستخبارات عراق بعنوان پاسدارو فرمانده تحت بازجویی بودم و بعداز آن نیز در سلول انفرادی بودم که از تحویل سال 1363 خاطره ای به یاد ندارم ولی بعد از مدتی که وارد اردوگاه موصل شدم و حدود یک سال از اسارتم گذشت دومین عیدی بود که در عراق اسیر بودم.

علی تبار بیان داشت: دورتا دور اردوگاه موصل تانک های عراقی صف کشیده بودند و دور اردوگاه خندق و چندین خاکریز و میدان مین و نگهبانی های مخوف و ترسناک و دروازه های آهنی غول پیکر که چندین سرباز می بایست آن را ببندد که نه خبری از هفت سین بود و نه تنگ بلور ماهی قرمز و در پشت درهای بسته آهنی خبری از عیدی پدر و مادر و مادربزرگ نبود فقط شوک های برقی و باتنهای برقی بود و آتش سیگاری که بر بدنت خاموش می کردند.

این آزاده و جانباز دفاع مقدس بیان داشت: برای شکستن فضای سرد و آهنی و یکنواخت اسارت و ایجاد سرگرمی و بیدار نگه داشتن حس عاطفه و کاهش فشارهای روحی ، بچه های اسیر اقدام به تهیه هفت سین نمودند که هفت سین عبارت بود از سیم خاردار یا سیم کابل، سجاده درست کرده بچه ها، سنگ و در کنار سفره هفت سین نیز تلاوت قرآن نیز داشتیم و اجرای تئاتر کمدی که همه این ها به دور از چشم عراقی ها بود و در صورت لو رفتن یک مراسم مواجهه می شدیم با تنبیه های سنگین بدنی و روحی و روانی، قطعی آب، برق و امتناع از دادن جیره غذایی، شکنجه، ضربات کوبنده کابل های بی رحم و وحشی بربدن  نحیف اسراء که صورت می دادند.

وی گفت: با این وصف هرچند امکاناتی برای اجرای چنین مراسمی وجود نداشت اما همه با وحدت و یکپارچگی هرکس به نوعی سعی در فراهم کردن این جشن بودند و هر اسیر 2 پتو داشت و پتوی رنگی را جمع کرده و به دیوار نصب می کردیم و سپس با خط خوش با قالب صابون روی آن نقاشی و یا آیه های قرآن و یا عکس امام را روی آن ترسیم می کردیم و عید مبارک می نوشتیم.

علی تبار اظهارداشت: فردای آن صبح از آسایشگاه چه عرض کنم از سلول های جمعی  150 نفری که برای هواخوری آزاد می شدیم جلوی هر آسایشگاه صف می کشیدیم و پیرمردها و پیش کسوتان و بچه های کم سن و سال را به جلو می انداختیم و با همدیگر روبوسی می کردیم و عید مبارک می گفتیم نه لباس نویی بود نه کفش نو و تنها لباسمان یکدست لباس زرد رنگ و یا سرمه ای رنگ که در جلو و پشت آن کلمه p.wیعنی اسیر جنگی نوشته بود و یک دمپایی و بس.

 این آزاده و جانباز دفاع مقدس تصریح کرد: از آسایشگاه1 شروع تا به آسایشگاه 14 میرسیدیم همه با هم مصاحفه و معانقه می کردیم البته یکی از روحانیون یا ریش سفیدان اردوگاه دقایقی برای بچه ها صحبت می کردند و برای سلامی امام(ره) و برای پیروزی رزمندگان دعا میکردیم و بچه ها بعضا با حالت شوخی می گفتند عیدکم سعیدا، ایران رفتن بعیدا.

مصاحبه گر : عبدالرضا عزیز کمالی