مصاحبه اختصاصی با دلاور رزمنده وآ زاده فتح اله علی تبار دلارستاقی /دوتن ازبهترین دوستانم شهیدمحمدعباس زاده وعلیرضاقبادنژاد روی مین رفتند وبه شهادت رسیدند /جوانان غیوروسربازان امام، مثل گل پرپرمی شده اند

فتح اله علی تبار دلارستاقی، رزمنده و آزاده دفاع مقدس درگفتگوی اختصاصی با کمال آنلاین در خصوص عملیات والفجر 6 در سال 62 گفت: عملیات والفجر6 در دوم اسفندماه 1362راس ساعت 23:20 دقیقه با رمز مقدس یا زهرا در منطقه عملیاتی چزّابه باهدف عبور رزمندگان از نیروهای دشمن و گمراه کردن آنها برای شروع عملیات خیبردر رودخانه چیلات ودهلران آغازشد و هدف آن در تیررس قراردادن جاده العماره - بغداد و مسدود کردن جاده مذکور بود که در این منطقه یگان های سپاه چهارم عراق به فرماندهی ماهرعبدالرشید و تیپ 77ارتش عراق مستقر بودند که رزمندگان ضمن درهم شکستن استحکامات نیروهای سپاه چهارم و تیپ77عراق را متلاشی و تا50 کیلومترنیز پیشروی کردند و بر ارتفاعات مرزی مشرف به شهر علی غربی و جاده مرزی و تداركاتی «طیب -علی‌غربی» را تصرف کردند.

مسلط شدن بر بزرگراه «العماره - بغداد»

وی افزود: پس از چند روز نبرد و دفع پاتك‌ های سنگین دشمن، رزمندگان دلیرتوانستند چند روز بر بزرگراه «العماره - بغداد» مسلط شوند تارزمندگان در منطقه جنوب هورالهویزه و هورالعظیم عملیات گسترده خیبر را به سرانجام برسانند.

علی تبار دلارستاقی ادامه داد: هدف اصلی این عملیات، سرگرم نمودن و فریب دشمن برای انجام عملیات خیبر بود تا توان زرهی دشمن در این منطقه زمین گیر شده و خطوط ارتباطی اصلی به سمت جنوب كه از استان العماره می‌گذشت ناامن گردیده و مورد تهدید واقع شود.

تشکیل گردانی بنام طرح لبیک یا خمینی

وی اشاره کرد:  بواسطه پی درپی بودن عملیات والفجر6 و خیبر وعملیات در سال  1362که اوج عملیات رزمندگان بود و با موفقیت و بعضا شکست هایی همراه بود ، حضرت امام(ره) طی فرمانی جوانان را جهت اعزام به جبهه فراخواندند که بسیج با این فرمان اقدام به تشکیل گردانی بنام طرح لبیک یا خمینی نموده و در آخربهمن ماه با اعزام نیروهای بسیجی که اینجانب نیز درمعیت تعدادی از دوستانم شهید علیرضا قباد نژاد، محمدعباس زاده، شهید محمدرضا رضایی، شهید مرتضی صادقی، شهیدان (بهرام و مهدی) محمدزاده، شهید رضا عسجودی، شهید حسن قدیری و دیگر عزیزان به منطقه مهران و دهلران  اعزام و بلافاصله در مقابل پاتک های عراقی مقابله کنیم.

این رزمنده و آزاده دفاع مقدس عنوان داشت: بخاطر اینکه احتمال شهادت دسته جمعی نیروهای گردان می رفت، گردان اعزامیمان را بین دیگر گردانها پخش کردند و نام گردان به امام رضا(ع) تغییرکرده بود که گردان شامل سه گروهان وهر گروهان تقریبا100نفر بودند و هرگروهان معمولا 3 الی 4 دسته تقسیم می شد که یکی ازگروهانها به سمت راست ارتفاعات علی غربی و گروهان دیگر به سمت وسط ارتفاعات و گروهان به سمت چپ که میدان مین وسیعی هم داشت حرکت کردیم

مسلط شدن بر جاده العماره عراق

علی تبار دلارستاقی تصریح کرد: اینجانب نیز به عنوان فرمانده دسته1ازگروهان سوم بودم که برای نگه داشتن خط و جاده اصلی به بغداد و مشغول کردن دشمن تقریبا حدود ساعت 10صبح 4 اسفند 62 بود که از رودخانه چیلات عبورکردیم و  بعد ازعبوراز میدان مین یعنی به ارتفاعات علی غربی که مسلط برجاده العماره عراق بود رسیدیم و عراقی ها که از ناحیه جنوب نیز درگیرعملیات رزمندگان شده بودند و از طرفی رزمندگان نیز مشرف برجاده ارتباطی العماره- بغداد بودند.

آتش سنگین روی گروهان ما بیشتر شد

وی اضافه کرد: عراقی ها چنان آتشی برسر ما ریختند که قیامتی بپا شده بود که گروهان ما بواسطه اینکه بر ارتفاعات مسلط شد حتی ازارتفاعات پایین تررفته و برسر جاده اصلی العماره نیز رسیدیم و بخشی از جاده را عملا مسدود کردیم ولی متاسفانه 2گروهان دیگر ما سمت راست و وسط نتوانستند بواسطه سنگینی آتش توپخانه، جاده را تحت پوشش قراردهند و نه بر جاده مسلط شوند و نیز همین امر باعث شد که آتش سنگین روی گروهان ما بیشترشود و چاره ای جزعقب نشینی از جاده اصلی العماره نداشتیم.

دو تن از بهترین دوستانم مین رفتند و به شهادت رسیدند

وی گفت: وقتی به نوک ارتفاعات رسیدیم آتش توپخانه و خمپاره به حدی بود که فقط دود و خاک و بوی باروت و انفجاردرهم آمیخته بود و بی سیم ها نیزاز کار افتاده بود و فرمانده گروهان نیز زخمی شده و به عبارتی گروهان از هم پاشیده شد ولی عملا بواسطه تجربیاتی که درعملیاتهای گذشته داشتم مدیریت باقیمانده بچه ها درمیدان مین به دست اینجانب افتاد و با شگرد نظامی(آتش تهیّه) باقیمانده بچه ها را از معبر میدان مین عبورداده که متاسفانه دو تن ازبهترین دوستانم شهید محمدعباس زاده  و علیرضا قبادنژاد روی مین رفتند و به شهادت رسیدند.

جوانان غیوروسربازان امام، مثل گل پرپرمی شدند

علی تبار دلارستاقی اظهارداشت: در همین هنگام بود که نیروهای عراقی ازارتفاعات به منطقه پایین دشت آمده بودند و اوج درگیری در میدان مین بود که با کمک تعدادی از دوستان، مجروحین را به کانال آبراه طبیعی رساندیم و این درگیری تا عصرادامه داشته و حوالی ساعت  4بعدظهر بود که اینجانب مجددا به میدان مین برگشتم که دیگردوستان باقی مانده را از راه معبرمیدان به خارج میدان مین هدایت نمایم که ناگهان 3 تیربارچی عراقی در سمت چپ معبر مین کمین کرده بودند و بچه هارا به رگباربسته و این جوانان غیوروسربازان امام، مثل گل پرپرمی شدند.

مجروحین داخل آبراه طبیعی براثر خون ریزی به شهادت رسیدند

وی ادامه داد: تنها چیزی که به فکرم رسید یک نارنجک که به کمرم بسته بود را به سمت تیربارچی پرتاب کردم که گرد و خاکی بپاشد و ظاهرا 2نفرتیربارچی کشته یا زخمی شدند و یا فرارکردند نمی دانم ولی یک تیربارچی درامتداد چپ میدان مین از فاصله چندمتری مرا دنبال و تعقیب کرد و همچنان دستش روی ماشه و شلیک می کرد که اولین تیربه ران پای راستم و3 تیربه پهلوی سمت راستم اصابت نمود که شکمم رابازکرده و تمام اعضاء واحشاء را به داخل لباسم ریخت و از گوش و دهنم خون سرازیرشد که خلاصه به هرشرایطی بود خودم را به کانال آبراه طبیعی رساندم وبیهوش شدم که در همین هنگام دوست عزیزم دکترحسن بشارتی و احمد میرمحمدی قصد بیرون آوردن مرا از معرکه نبرد  و به پشت خط رساندن داشتند که آتش عراقی اجازه و مهلت به آنان نمی داد و مجروحین داخل آبراه طبیعی تا صبح بر اثر خون ریزی به شهادت رسیدند.

به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمدم

وی در خصوص نحوه اسارت خود افزود: من فردای آن روز صبح بعد از طلوع آفتاب 5 اسفند 62 به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمدم که خود داستان مفصلی است که دراین مقال نمیگنجد و به مدت  7سال در عراق اسیر بودم.

لازم به ذکراست که در عملیات والفجر6 قریب به 40 نفراز بهترین رزمندگان و فرزندان شهرعلویان(آمل) به درجه شهادت نائل آمدند و اجساد مطهر تعدادی از آن شهدا  به میهن اسلامی برگشت و تعداد 13نفر از بسیجیان مجروح نیز به اسارت نیروهای عراقی در آمدند.

مصاحبه کننده : عبدالرضا عزیز کمالی