علی اصغر رستمی

روزی در ساختمانی در خیابان شمیران با گروه چاووش در حال تمرین بودیم .. به همراه حسین (علیزاده ) و ناصر خان (فرهنگ فر) و علی اکبر ( شکارچی ) و بیژن و حسن ( کامکار و ناهید )

فرخ ( مظهری ) و صدقی آسا

 

برای ضبط آلبوم بیداد به شدت تمرین میکردیم و ساعت ها ساز میزدیم ..

برای استراحت و خریدن پاکتی سیگار به خیابان آمدم و مواجه شدم با پیرمردی که در جلوی دکانی که درش بسته بود بر روی پله های جلوی دکان نشسته و کمانچه مینواخت.. فاصله ام از او زیاد بود اما همان مقدار صدایی که از دور به گوشم میرسید متوجه شدم که کمانچه نواز خوبی باید باشد اما از بد روزگار روی به نوازندگی خیابانی آورده است

سیگارم رو خریدم و بهش نزدیک شدم .. کمانچه اش لهن لری داشت گفتم سلام عموجان اهل کجایی لر هستی ؟ گفت بله .. گفتم همه الحان موسیقی لر رو میدونی با همون لهجه لری گفت .. ها بله

گفتم یکم برام ساز میزنی ؟

اگه میشه یه مقام لر بزن .. گفت ها چشم .. یکم برام ساز زد که در دستگاه ماهور بود .. گفتم دستگاه ها رو میشناسی گفت .. ها گفتم یکم برام شور میزنی ؟ برام یکم شور زد ولی بازم همون ماهور بود ولی تمی زیبا داشت

خندیدم و گفتم یکم دشتی بزن ولی اون باز هم ماهور زد

گفتم اساتید موسیقی رو میشناسی گفت ها بله گفتم ابوالحسن صبا رو میشناسی ؟ گفت ها بله گفتم یکی از قطعاتش رو بزن ولی اون بازم همون قطعه در ماهور رو زد .. گفتم استاد بهاری رو میشناسی گفت ها .. گفتم یه قطعه از استاد بهاری بزن ولی اون بازم ماهور زد و همون قطعه رو اجرا کرد .. خندیدم و گفتم پرویز مشکاتیان رو میشناسی ؟ گفت ها بله گفتم یه قطعه ازش رو بلدی گفت ها و دوباره همون ماهور و همچنان ادامه یافت تا رسیدیم به بتهوون و باخ و ایشون همچنان همان قطعه و همان ماهور را مینواخت

 

آن تم ماهور زیبا به برکت اجرای چند باره آن پیرمرد در ذهنم نقش بست .. به سرعت نزد بچه ها و تمرین گروه بازگشتم و گفتم لطف کنید کوک ها رو ماهور کنید قطعه ای زیبا با تمی بسیار زیبا را میخواهم به کمک شما ساخته و پرداخت کنم و آن اثر تبدیل شد به تصنیف زیبای بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم اثر استاد مشکاتیان ..

اما استاد مشکاتیان در معرفی این اثر در آلبوم خود در جلوی این تصنیف نوشت این تصنیف ساخته من نیست بلکه صاحبش پیرمرد کمانچه نوازیست که در خیابان نشسته بود و ساز مینواخت این اثر را تقدیم به او میکنم ...

 

حال چند سؤال در ذهنم نقش بست که دوست دارم از هنرمندان شهرم بپرسم ...

اگر استاد مشکاتیان نامی از ان پیرمرد نمیبرد آیا ما میدانستیم این تصنیف ساخته او نیست ؟

 

آیا اگر استاد نامی از آن پیرمرد کمانچه کش نمیبرد و خود را صاحب اثر میخواند پیرمرد از وی شکایت به قاضی میبرد و یا در شهر جار میزد که مشکاتیان اثر مرا دزدید ؟

 

پس چه عاملی باعث میشود استاد مشکاتیان آن اثر را مال خود نداند و نام آن پیرمرد را در آلبوم خود به زبان آورد و فراموشش نکند ؟

 

آیا چیزی به غیر از وجدان کاری و هنریست ؟

آیا چیزی به غیر از اخلاق مداری در کار حرفه ای موسیقی است ؟

 

آیا چیزی به غیر از این است که اول انسانیت و پایمال نکردن حق الناس سپس هنر ؟

 

حال که ما دم از هنر و هنرمند بودن میزنیم و گاهی پا فراتر گذاشته خود را سردمدار هنرمندان شهر میدانیم و سنگ شاگردی و رفاقت با این بزرگ مردان را به سینه میزنیم به راستی از اینان چه آموختیم ؟ فقط چند چهارمضراب و چند پیش درامد و چند تصنیف و کپی کردن آثار اینان آن هم به طور ناقص ... ؟

اگر ذره ای اخلاق مداری و انسانیت و خلوص نیت را هم ولو به صورت ناقص از این بزرگان فرا گرفت و کپی میکردیم به نظر این حقیر هنر و هنرمند شهرمان آوازه ای صدچندان داشت ...

من کوچک شما هستم و خود سراپا عیب و تقصیر

امروز با خواندن این خاطره از استاد مشکاتیان ناگهان در فکر فرو رفتم و با خود گفتم وای بر من که چقدر وظیفه ما هنرمندان در ترویج اخلاق و انسانیت و پایمال ننمودن حق دیگر هنرمندان چه در ضمینه کپی رایت و چه در ضمینه استفاده بدون اجازه از آثار دیگران و اجرای آنها و چه در ضمینه به جا نیاوردن حق کسانی که به ما اطلاعات بکر موسیقیایی به خصوص موسیقی مازندران میدهند مهم و بزرگ است ..

زیرا هنرمند باید ابتدا روح پالایش شده ای داشته باشد تا بتواند هنر پاک و ناب را به اجرا درآورد که هر چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند که اگر این دل ناپاک باشد هرگز آن موسیقی بر دل نخواهد نشست و اگر قرار است هنری بر دل نشیند مستلزم این است که از دل پاک برخیزد

علی اصغر رستمی .. پس به هوش باش که وظیفه سنگین و پرخطری را در طی راه هنری داری و باید بکوشی که در این مسیر حقی را باطل نکنی و دلی

را آزرده ننمایی که اگر کنی راه هنری تو به ترکستان خواهد بود ...

 

شاید این درد دل من به گوش آنکه باید برسد نرسد و یا اینکه برسد و تأثیری نکند اما ...

 

به راه بادیه رفتن به

از نشستن باطل

 

شاد و سلامت و سرافراز باشید

 

کوچک سراپا تقصیر شما

 

علی اصغر رستمی