«کمال نیوز: با دانشگاه چه باید کرد؟»این پرسش عموما با پرسشی دیگر یعنی «با دانشجو چه باید کرد؟» یکسان گرفته می شود و یکی از جدی ترین سرچشمه های سوء تعبیر دقیقا در همین جا است.

دانشگاه به محیطی آکادمیک گفته می شود که در آن می توانید تحصیلات تکمیلی را پشت سرگذاشته و بر معرفت علمی وعملی خویش بیافزائیم. این مکان می تواند طی عملیاتی عریض و طویل تحت عنوان کنکور پُر شود، یا نه می توان کاملا گزینشی افرادی را شایسته حضور در آن دانست.

بنابراین دانشگاه چیزی جز یک محیط علمی نیست(ودر بهترین حالت مدرسه ای است که بزرگتر شده است) وهنگامی به حیطه های خارج از علم تسری می یابد که واژه دانشجو مورد بررسی قرار گیرد.

دانشجو قاعدتا کسی نیست که در محیطی معهود تحت عنوان دانشگاه تحصیل می کند، بلکه دانشجو به روح پرسشگری متعهد است و کسی است که به معارفی ذاتی نظیر اینکه «یک جامعه چگونه اداره می شود»، یا «انسان چیست» می پردازد.

می توان کارگری ساده بود اما دانشجو بود و برعکس می توان در مقطع کارشناسی ارشد پشت نیمکت نشست اما دانشجو به شمار نیامد.

دانشجو همواره دغدغه توسعه، تفکر، آزادی و اصلاح دارد. اصلاح نه به معنای حزب یا جناحی خاص، بلکه بدین معنا که بپذیریم «حرکت» جانمایه جهان ماست و برای حرکت راهی جز اصلاح و ویرایش مدوام نیست!

اگر این روح پرسشگری و طرح سوال در اجتماعی گرامی داشته شده و پرورش یابد، بی شک راه برای توسعه هرچه بیشتر آن باز خواهد شد.

از ابتدای انقلاب تا به امروز در اکثر موارد نگاه دولت ها بیش از آنکه به دانشجو باشد به دانشگاه بوده است. طرح مباحثی نظیر جدا کردن دختران و پسران از یکدیگر، ستاره دار کردن دانشجویان و نگاه امنیتی به اساتید حاصل همین نگاه است.زیرا دولت ها می خواستند دانشگاه را آنطور بسازند که ایده و مسلکِ سیاسی و فکری خودشان می گوید. در حالیکه شاید بتوان این مسائل را بر دانشگاه ها هموار کرد اما دانشجویان موجوداتی ساخته شده از سیمان، تیرآهن، پنجره و آسفالت نیستند که به اینگونه اقدامات تن دردهند.

16 آذر که یادآور بیداری سیاسی و اجتماعی دانشجویان ایرانی است بهترین فرصت برای آغاز بازنگری در این شیوه مواجهه است. آغازی تازه که در آن اموراز بیرون به دانشگاه دیکته نمی شود، بلکه اجتماع سرمشق های خود را از دانشگاه می گیرد. نگاهی که می پذیرد این دانشجو است که به دانشگاه اصالت می بخشد نه بالعکس.

متاسفانه در 16 آذر آنقدر مباحث سیاسی در دانشگاه ها پر رنگ است که عموما اقتضائات انسانی فراموش می شود. داریوش شایگان؛ متفکر برجسته زمانه ما در دورانی که مباحث پست مدرن نقل محافل ادبی و فلسفی ایران بود، به درستی متذکر شد که ایران اینک بیش از آنکه به «دریدا» محتاج باشد، نیازمند« کانت» است.چون هنوز ساختن را نیاموخته که به سراغ ویران کردن برود.

متاسفانه ما هنوز نتوانسته ایم میان ساختار و معنا تعادل ایجاد کنیم و به شدت در ساختارسازی و نظم دهی ضعیف هستیم. دانشجویان ما چاره ای جز تمسک به احزاب بیرون از دانشگاه ندارند، زیرا در خود دانشگاه به هیچ وجه محیطی مناسب برای مداقه در امور سیاسی فراهم نیست. آنها در دروس عمومی خود نمی آموزند که جامعه مدنی و راه های نیل به آن چیست و چگونه می توانند مهندس عمرانی باشند که با شناخت کامل از وظایف مدنی خود پای صندوق رای یا هر کنش اجتماعی دیگری حاضر شوند.

برای من همواره مایه تعجب است که چطور درسی به شدت مهم و حیاتی همچون «مدنی» از کتب درسی مدارس ما حذف شد و دیگر خبری از تاریخ و جغرافیا و مدنی به صورت مجزا نیست.

دانشگاهیان و دولت ها هنوز نپذیرفته اند که سیاست و جامعه شناسی به همان اندازه علم هستند که شیمی و ریاضیات!

تعریف بسته و منحصر به مطلوب علم باعث می شود که جملاتی نظیر اینکه دانشگاه جای آموختن دانش است نه سیاست ورزی کاملا موجه جلوه کند.

گرچه مقصود گویندگان از این حرف این است که دانشگاه نباید به پاتوق سیاسی بدل شود( که کاملا صحیح است) اما آیا جایگزینی برای دسترسی جوانانی که لبریز از هیجان هستند در دسترس قرار دارد؟

بحث کرسی های آزاداندیشی که یکی از بهترین پیشنهادهای نظام به فضای دانشگاهی کشور بود و به درستی دانشجو را موضوع قرار داده بود نه دانشگاه را، تا چه حد جدی گرفته شد.

برداشت ها از این مسئله آنقدر سطحی بود که فکر کردند اگر یک تریبون وسط حیاط دانشگاه بگذارند و چند نفر حرف بزنند و چند ده نفر گوش کنند و بعد سوت و کف بزنند و در نهایت آن را از صدا و سیما پخش کنند، این یعنی کرسی آزاد اندیشی!

در حالیکه کرسی آزاد اندیشی نه از حیاط و خیابان، بلکه از کلاس های دانشگاه و در شکلی جدی تر از خانه، اتاق و خلوت دانشجو آغاز می شود. کرسی آزاد اندیشی وقتی معنا پیدا می کند که دانشجو خودسانسوری نداشته باشد و به ذهنش اجازه دهد با استدلال و طرح پرسش چیزی را تائید یا تکذیب کند.

کرسی آزاد اندیشی به جدل های فکری و دیالکتیک ادواری دانشجویان و اساتید در کلاس های درس باز می گردد و آنجا است که دانشجو می آموزد چگونه باید از حقوق مدنی خویش دفاع کند ودرک کند که تساهل و تسامح به چه کار می آیند و چگونه میتوان ضمن پذیرش اصولی عرفی و مدنی از ضرورت اصلاح سخن گفت.

پیشنهاد من به روسای دانشگاه های مازندران این است که اجازه دهند دانشجویان و اساتید در فضایی به دور از نگاه امنیتی به طرح پرسش بپردازند و خود را آماده کنند تا بدانها پاسخ گویند. این اتفاق اساتید ما را به مراتب پخته تر و دانشجویان ما را به مراتب صبورتر و منطقی تر خواهد کرد.

دانشگاه های مازندران آنقدر از فضای اجتماعی دور هستند که انگار گروهی تنها از سر وظیفه در آن درس می خوانند و عده ای دیگر نیز از سر وظیفه در آن کار می کنند.

متاسفانه امروز به سختی می توان خانواده ای را یافت که حداقل یک دانشجو نداشته باشد و این در حالی است که آنها پیش از آغاز کار می دانند که فرزندانشان به واسطه تحصیل ضرورتا شغلی پیدا نخواهند کرد اما به هرحال انگار دانشگاه آش کشک خاله است!

باز تعریف معرفت و خروج مفهوم علم از انحصارگراییِ علوم تجربی، تمرکز دوچندان در علوم انسانی و فراهم آوردن شرایط بسط و گسترش آن از اقداماتی است که اگر صورت نپذیرد هرگز نمی توان به آینده امیدوار بود.

ما تا نپذیریم که دانشجو نماد پرسشگری در حیطه عمومی است دیوارهایمان کوتاه نخواهد شد.