کمال نیوز:داشتم صفحه دیجیتالی روبه رویم را نگاه می کردم که با جمله ای برخورد کردم نوشته شده بود:آنان که از مرگ می هراسند راهشان از کربلا نمی گذرد.امضا:سید مرتضی آوینی

آقا مرتضی!وقتی جمله ات را خواندم اشک در چشمانم پر شد,نمی دانم زمان چگونه گذشت که گذر ساعت را متوجه نشدم و صورتم خیس شد و اشکهایم مانند دانه های مروارید به پایین سرازیر می شدند انگار قدرت کلماتت(آقا مرتضی) از قدرت جاذبه زمین بیشتر است و ماورای حد تصور من زمینی می باشد.

سید آقا!کجایی؟در کرببلای حسین یا در بقیع ,کنار  قبر بی نشان مادرت زهرا به غروب دلگیر مدینه نگاه می کنی...تو  که می دانی,حال و هوای این روزهای دیارمان پر از آلودگی و گرد وخاک شده است و دست های مان در گل فرو رفته است و بال های مان با حصاری از جنس نفس اماره بسته شده است تا نای پرواز نداشته باشیم و در دل به پرندگانی که دور گنبد حسین (ع)پرواز می کنند حسرت خوریم و...آهی از ته دل بکشیم.

آه....سید شهیدمان !امروز راه رسیدن به حسین را شمران زمانه بسته اند تا به ما اثبات کنند هنوز کوفیان جاهلی که در برابر اهل بیت پیامبر(ص) ایستادند هنوز وجود دارند تا برای نوشیدن آبی ,جان بستانند و قمر بنی هاشم را بی فروغ کنند و سر از بدن حسین در برابر چشمان دختر سه ساله اش,جداکنند.

راستی آقا مرتضی!شنیده ای که می گویند گردن ما از مو باریک تر است...این را برای همه افراد به کار نمی برند این جمله را فقط برای عاشقانی به کار می برند که شوق این دارند که هنگام شهادت ,گردن شان از مو باریک تر باشد تا مانند سرورشان حسین سرشان سریع تر از بدن جدا گردد و مانند پرنده ای سبک بال پر بکشد تا شوق پرواز به دور گنبد طلایی حسین(ع) را زیباتر از هر زمان به رخ دشمن بکشاند.

تو سید شهیدان اهل قلم نام گرفته ای...قلمی که امروز دیگر با کلمات فکه و طلاییه و شلمچه بیگانه است و معنای خود فروشی به غرب و شرق را راحت تر از پایبندی به نظام اسلامی, به خود می گیرد.آری!آنان که به بهانه ,این گرانبها سرمایه روزگار را می فروشند بی بند و بارانی هستند که معنای آزادی را در خودفروشی جسم و روح دیده اند.

امروز می خواهم از تو بپرسم که چگونه آن زمان که  گروهی فکر می کردند جنگ تمام شده است تو ,دوربین و نگاهت را با کوله باری برداشتی و عازم مناطقی شدی که تا قبل از این صحنه نبرد ,حق علیه باطل و هر گوشه اش لاله ای خفته بود؟

انگار سید جان شما بهتر از هر کسی آینده را درک کرده بودی و از محضر پیر جماران با نمره20نه!,100قبول شده ای که جنگ آیندگان را جنگ نرم پنداشتی و برای شان ودیعه هایی از جنس صدا و تصویر گذاشتی تا تحریفاتی که بر خاطرات بچه های جنگ وارد می شود جوانان این دوران را از مسیر حق به انحراف نکشاند.

تو برای ما روایت خون گذاشتی تا خود فاتح قلب های ما باشد خوشا به حال آنان که بوی حسین را استشمام می کنند و راهی کرببلا می شوند و از همان جا پر می گشایند و به سوی معراج می روند تا بگویند هنوز معبری به سوی شهادت باز است و وای بر آنانکه که سعی بر کور کردن این معبر و پای مال کردن این خونها دارند تا عاقبت خود در گرداب عادات سخیف شان فرو می روند و از آنان رنگی در تاریخ باقی نمی ماند.