اکبر نصیری از رزمندگان دوران دفاع مقدس ویکی از شاهدین عینی درگیری ششم بهمن  وبرادردوشهید با اشاره به حادثه ششم بهمن گفت : خانه نداشتم ومستاجر بودم وتازه به محله اسپه کلا کوچ کشی کرده بودم وهیچ کس مرا نمی شناخت خسته از جابجائی اسباب اثاثیه منزل بودم حوالی ساعت 30/11 شب ششم بهمن بود که صدای تیراندازی شروع شد لباس سپاهی ام راپوشیدم به خیال اینکه برادران سپاهی خانه تیمی راکشف کردند .

وی افزود : ازدرمنزل می خواستم بیرون بیائیم خانم موسوی مرابه داخل منزل هول داد که جنگلی ها به شهر آمدند لباس را عوض کردم وخودم را به دیوانگی زدم بطرف بیمارستان 17 شهریور حرکت کردم یک نفر از مجروحین را با ماشین راهی بیمارستان کردم وبا زبان گیلکی به میان مهاجمین رفتم وحرفهایی را با آن ها ردوبدل می کردم وتوانستیم باهمان حالت دیوانگی اطلاعات خوبی راکسب آورم وکسانی که با آنها همکاری داشتند راشناسائی کنم.

وی بیان داشت : تا ساعت 7 صبح با جنگلی ها بودم وبه طرف بربری خیل حرکت کردم دیدم شهیدان اکبرزاده ، شعبانزاده و ایزدی وسط جاده افتاده بودند وبا همان حالت دیوانگی بطرف آنها رفتم وباهمان زبان گیلکی برای آنها گریه می کردم ودیدم چشم شهید شعبانزاده بازاست چشمش رابستم وبه راه خود ادامه دادم وبا گرفتن موقعیت از پشت با چوب بطرف یکی از مهاجمین حمله کردم واسحله او رابرداشتم وفرارکردم .

نصیری ادامه داد : بطرف بچه های سپاهی حرکت کردم و با اطلاعات خوبی که بدست آوردم توانستیم برآنها غلبه کنیم وبعضی ازآنها را کشتیم وبعضی را به اسارت گرفتیم .

 حاج فریدون علیپور مسئول هیئت رزمندگان شهرستان و یکی از یادگاران 8 سال دفاع مقدس در خصوص حادثه ششم بهمن گفت : سال 60 چند روز مانده به حمله اتحادیه کمونیستها به شهر ساعت 10 شب شهید حشمت الله طاهری به من دستوردادند که باید درسپاه باشیم علت را از ایشان پرسیدم وگفت : جنگلی ها به نزدیکی امام زاده عبدالله رسیدند و در نزدیکی لشگر 30 مستقر شدند . بعداز نمازصبح به اتفاق 7 نفر از عزیزان از جمله شهید نادر خضری ، تقی زاده و فیضی از پاسداران باتفاق محمد رنجبر به عنوان فرمانده بطرف محل مورد نظر حرکت کردیم .

وی اشاره کرد : فرمانده مهاجمین بنام اکبر اصفهانی بود که درکنار رودخانه مستقر بود و او می خواست بطرف پائین بیاید متوجه ما می شود ومن دو تفنگ بهمراه خودم داشتم حمله کردیم وشهید نادر خضری رفت در کنار درخت بزرگی که مسلط برآنها بود مستقر شد وبا درآوردن صدای پرندگان دونفر از آنها را به درک فرستاد .

علیپور اضافه کرد : با اکبر اصفهانی حدودا 3 متر فاصله داشتم واو در پشت درختان سنگر گرفته بود ومن اوا نمی دیدیم ولی اوبرمن مسلط کامل بود وبطرفم شلیک کرد واسحله من از وسط نصف شد وخودم افتادم برروی زمین ونارنجک را بطرفم پرتاب کردند و نارنجک زیر برگ درختان رفت ومنفجر شد وآسیبی به من نرسید .

مسئول هیئت رزمندگان شهرستان گفت : اکبر نصیری ودیگر عزیزان به عنوان کمکی از جبهه دیگر حمله کردند وما اصلا اطلاع نداشتیم وتا اکبر اصفهانی سرش را بیرون آورد 4 گلوله بطرفش شلیک شد وکشته شد وشروع به تیراندازی کردم تا منطقه عالی کیا سلطان جنگلی ها راعقب راندیم وجنازه اکبر اصفهانی رابا خودشان بردند ویک روز عزادارای کردند .

حمید قناعت یکی از فرماندهان وعضو کمیته سابق که برادر شهیدشان مهندس یوسف قناعت که دردرگیری های جنگل حضوری فعال داشت با بیان اینکه تمام عزیزان سپاهی وکمیته ایثارگری کردند واز جانشان مایه گذاشتند واز انقلاب دفاع کردند اظهارداشت : جنگلی ها در منطقه عالی کیا سلطان مستقر بودند وبا مردم گفتگو وخرید می کردند که وانمود کنند که ما در صحنه هستیم .

وی گفت : مهاجمین 3 پایگاه در روستای رزکه ایجاد کردند که دو پایگاه پشتیبانی و یک پایگاه که درمسیر اصلی مستقر بودند وبر جاده تسلط کامل داشتند .

عضو کمیته سابق اشاره کرد براساس دستور شورای تامین استان وشهرستان به محل اعزام شدیم ومشغول کندن سنگر بودیم ودشمن در پشت درختان سنگر گرفته بود ویکی از عزیزان بسیجی که ماشین فوردگاز داشت وشن وماسه حمل ونقل می کرد با آنها هم صحبت می کرد به طرف ما آمد وگفت جنگلی ها می خواهند به شما حمله کنند وفاصله ما با آنها حدودا 500 متر بود وبا هم درگیر شدیم ودرآن عملیات دونفراز مهاجمان کشته ودونفر مجروح شدند وبه ما آسیبی نرسید .

وی درخصوص حادثه شب ششم بهمن یادآورشد جنگلی ها دوشب قبل از عملیات در کوی سازمانی ودریک منزلی مستقر شدند ودونفر از شب کشیک محل را ربودند وخانواده ها پیگیر شدند ودرآن زمان واحد اطلاعات وارد عمل شد ووارد شهر آمل شدند وبا کمین کردن بچه های بسیجی امثال شهیدان هندوئی و اسماعیلی ودیگر شهدا را بخاطر توهین نکردن به امام به شهادت رساندند .

قناعت اضافه کرد : شهیدان حمیدرضا ایزدی وشعبانزاده واکبرزاده در پیکان جدیدی که خریداری کردیم مشغول گشت زنی بودند که آنها راغافلگیر کردند وبه شهادت رساندند ودرگیری تا ساعت 11ظهر ادامه داشت وبطرف باغ هاشمی سپاه آمل رفتتند وبعضی شان کشته ویا فرارکردند ویا دستگیر شدند .

رجبعلی ابراهیمی یکی دیگر از شاهدان عینی حادثه گفت : شب ها برای تشکیل بسیج به اتفاق حسن محبوبی به روستاها می رفتیم ودرهمان شب به روستای محل سکونت خود رفتیم که صدای تیراندازی راشنیدیم وصبح بطرف شهر حرکت کردم ودیدیم که حتی اجازه نمی دهند بطرف بسیج بروم وبه شهربانی سابق رفتم وخودم رامعرفی کردم واسحله خواستم به من اسلحه ندادند وتلفنی با محمد شعبانی فرمانده وقت سپاه تماس گرفتم وکسب تکلیف کردم وایشان گفتند که مردم را مسلح کنید واسحله ای دردست نداشتیم که مردم را مسلح کنیم بطرف پیکان وانتی رفتم وبلندگوی دستی داشت وبا صدای بلند مردم رااز موضوع مطلع کردم ومردم همت کردند وسنگر درست کردند ودرمقابله با مهاجمان ایستادگی کردند .