شرح دعای روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان به قلم حجت الاسلام حسن محمودی رییس دفتر حضرت آیت الله جوادی آملی در آمل بدین شرح می باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
دعاى روز بيست و يكم ماه رمضان
اللهمّ اجْعَلْ لی فیهِ الى مَرْضاتِكَ دلیلاً ولا تَجْعَل للشّیْطان فیهِ علیّ سَبیلاً واجْعَلِ الجَنّةِ لی منْزِلاً ومَقیلاً یا قاضی حَوائِجَ الطّالِبین.
خدایا قرار بده برایم در آن به سوى خوشنودیهایت راهنمایى و قرار مده شیطان را در آن بر من راهى و قرار بده بهشت را برایم منزل و آسایـشگاه اى برآورنده حاجتهاى جویندگان
در اين دعا نيز سه حاجت تقاضا شده: 1. راهنمايى از خداوند به خوشنودىهايش؛ 2. محفوظ ماندن از وسوسههاى شيطانى؛ 3. خداوند منزلگاه خواننده را بهشت قرار دهد.
[رضا از مقامات عالى سلوك]
رضا از مقامات عالى سلوك، بل آخرين آنهاست و نيل بدان براى هر سالكى ميسر نيست. رضا ميوه درخت عشق و محبّت است. كسى كه بدين مقام منيع مىرسد از دل و جان معتقد مىشود كه در قسمت ازلى خطا و زللى نرفته و هر چه بر او مىرسد خير محض است. نه تنها به تقديرات الهى اعتراضى نياورد بل از آنها خرسند هم باشد به طورى كه چه بدو نعمت رسد و چه نقمت، تغيير حال نيابد و بلا و رخا در نظرش يكسان باشد.
مقام رضا مقامى است كه هر چه از ناحيه حق سبحان به سالك مىرسد شيرين است. هر چه آن خسرو كند شيرين بود.
در بلا هم ميچشم لذّات او مات اويم مات اويم مات او
در اين مرحله اگر هم سالك دعا مىكند چون حق سبحان امر فرمود كه دعا كنيد دعا مىكند زيرا براى خود خواستى غير از خدا نمىبيند بنا بر اين هرگز ايشان منكر دعا نيستند بلكه اقتضاى مقام رضا چنين است. بنا بر اين عدهاى از سلّاك راه ابديت در مقام گريه و زارى و دعا هستند، و عدهاى در مقام رضا پس حالات ايشان متفاوت است
لذا در تعابیر آمده که «من وهب له الرّضا، فقد بلغ أفضلَ الدّرجات.» هر كس كه مقام رضا به او داده شود، مسلّماً به بالاترين درجات رسيده است.
«رضا» است. و آن عبارت است از: ترك اعتراض بر مقدّرات الهيّه در باطن و ظاهر، قولا و فعلا. و صاحب مرتبه رضا پيوسته در لذّت و بهجت و سرور و راحت است، زيرا برای کسی که به مقام رضا رسیده است برای او فقر و غنا تفاوتى نمی کند، و راحت و عنا، بقا و فنا، عزّت و ذلّت، مرض و صحّت، و موت و حيات، و هيچ يك از اينها بر ديگرى در نظر او ترجيح ندارد. و هيچ كدام بر دل او گران نيست، زيرا كه: همه ی این اموری که به او رسیده است را از ناحیه خداوند متعال می داند. به واسطه محبّت به حقّ تعالی، كه بر دل او رسوخ نموده بر همه افعال او عاشق است. و آنچه از او مىرسد بر طبع او موافق است. و مىگويد:
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ بو العجب من عاشق اين هر دو ضدّ
ناخوش او خوش بود بر جان من جان فداى يار دل رنجان من
مجاهده با نفس؛ راه رسيدن به خشنودى الهى
بنابر این در قسمت اول دعا از حضرت محبوب مقام رضا را طلب کردیم: «اجْعَلْ لِى إِلى مَرْضاتِكَ دَلِيلًا»، تقاضايى است كه با مجاهدهى كامل مىتوان آن را در طول زمان به دست آورد، چنان كه خداوند مىفرمايد:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ
و برخى از مردم نفس خويش را به خاطر كسب رضايت و خشنودى خدا مىفروشند و خداوند نسبت به بندگان بسيار مهربان است.
از بيان الهى به خوبى مىتوان فهميد كه به دست آوردن رضايت الهى، امری سهل و آسان نیست سالها مجاهدت می خواهد تا انسان به این مقام برسد. «سالها باید تا دم پاک شد».
آن کس که این مقام رسید می داند که او حکیم و علیم است و هر چه آن خسرو کند شیرین بود. در روایت آمده: «أَعْلَمُ النّاسِ بِاللَّهِ، أَرْضاهُمْ بِقَضآئِهِ.» آگاهترين مردم به خدا، راضىترين آنها به قضا و ارادهى تخلّفناپذير [خدا] مىباشد.
به همین جهت است که فرمودند؛ «بِالِّرضا بِقَضاءِ اللَّهِ يُسْتَدَلُّ عَلى حُسْنِ الْيَقِينِ.» تنها با رضايت به قضاى خدا، بر يقين نيكو [ى انسان] مىتوان پى برد.
«فِى رِضَا اللَّهِ غايَةُ الْمَطْلوبِ.» نهايت مطلوب [انسان]، در خشنودى خداوند [نهفته] است.
«مَنْ رَضِىَ بِقِسْمِ اللَّهِ، لَمْ يَحْزَنْ عَلى مافاتَهُ.» هركس به قسمت خدا خرسند باشد، برآن چه از دستش رفته اندوهگين نمىگردد.
با توجه به اين توضيحات، شايسته است خوانندگان دعاى فوق توجه كنند كه چرا فرموده شده: «أَللَّهُمَّ اجْعَلْ لِى إِلى مَرْضاتِكَ دَلِيلًا».
رهايى از وسوسههاى شيطانى؛ گام اوّل در مسير خشنودى الهى
حاجت دوم: «وَ لا تَجْعَلْ لِلشَّيْطانِ فِيهِ عَلَىَّ سَبِيلًا»، به مطلب مهمى اشاره دارد. آرى، تا زمانى كه بشر به وسوسههاى شيطان گرفتار است، كجا مىتواند مرضىّ الهى را انجام دهد. كار شيطان جدا نمودن بندگان الهى است- به هر طريق- از توجه به او سبحانه.
دلی که از محبت به محبوب ازلی و ابدی سرشار گشته و در مملکت جان معشوق بر تخت نشسته، راضی به رضای او گشته و آرام و خاشع در محضر محبوب، بسیار شادمان است. اما دلی که سرگشته دنیا شد و غیر هرگز به این مقام نخواهد رسید.
«كَيْفَ يَقْدِرُ عَلى إِعْمالِ الرِّضا، أَلْقَلْبُ الْمُتَوَلِّهُ بِالدُّنْيا؟!» دلى كه سرگشته و شيفته دنياست، چگونه مىتواند خشنودى [خداوند] را به كار زند؟!
حافظ می فرماید:
آيينه سكندر، جامِ جَمْ است، بنگر تا بر تو عرضه دارد، احوالِ مُلك دارا
به آئينه و زندگى اسكندر نظر نما که چگونگه زيست و سرگذشت آن را براى خود عبرت قرار ده و دل به اين جهان مبند؛ كه: «ألْمَغْبُونُ مَنْ شَغَلَ بِالدُّنيا، وَفاتَهُ حَظُّهُ مِنَ الآخِرَةِ.» (زيانكار كسى است كه به دنيا مشغول شده و بهره آخرتىاش را از دست داده باشد. نيز: «كَمْ مِنْ واثِقٍ بِالدُّنيا قَدْ فَجَعَتْهُ.» (چه بسيار كسى كه به دنيا اطمينان كرد و دنيا او را به مصيبت جانگداز و دردناك گرفتار نمود.).
و يا بخواهد با اين بيان بگويد: اى خواجه! هنگامى مى توانى به ملكوت عالم راه يابى، كه مظاهر را به ديده اعتبار و فنا بنگرى؛ كه: «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (و اين چنين ملكوت و باطن آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان مى دهيم، تا [به مقاماتى نايل آمده،] و به مقام اهل يقين برسد.)؛ زيرا زمانى حضرت ابراهيم عليه السلام را ارائه ملكوت دادند كه: «لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ» (غروب كنندگان و نابود شوندگان را دوست ندارم.) و «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً، وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (همانا من استوار و مستقيم، روى و حقيقتم را به سوى [اسماء و صفات] كسى نمودم كه آسمانها و زمين را آفريد، و هرگز از مشركان نيستم.) فرمود.
خداوند در قرآن شريف گفتار ابليس را اين گونه بيان مىفرمايد:
قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ
شيطان گفت: پس به خاطر اين كه مرا گمراه نمودى، مسلّماً در [كمين] راه راست تو مىنشينم، سپس از پيشاپيش و عقب و جهات راست و چپ آنان [بندگان] مىآيم [و آنان را گمراه مىنمايم] و بيشتر آنان را شاكر و سپاسگزار نخواهى يافت.
لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً
خداوند او را لعنت كند و گفت: حتماً برخى از بندگانت را به عنوان سهم مسلّم برگرفته و گمراهشان نموده و آرزو [در دلشان] ايجاد خواهم نمود و به آنان دستور خواهم داد تا گوشهاى چهارپايان را [به عنوان نشانهاى براى حرام بودن گوشتهايشان] بشكافند و فرمان خواهم داد كه آفرينش خدا را تغيير دهند و هر كس به جاى خدا، شيطان را دوست و سرپرست خود گيرد، مسلّماً به زيان آشكارى گرفتار شده است، شيطان آنان را وعده داده و آرزو [در دلشان] ايجاد مىنمايد و مسلّماً شيطان جز فريب به آنان وعده نمىدهد.
قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ
شيطان گفت: پروردگارا! به واسطهى اين كه مرا گمراه نمودى، سوگند مىخورم كه زمين را براى آنان خواهم آراست و همهى آنان را گمراه خواهم نمود.
استعاذه و عمل صالح؛ راه رهايى از وسوسههاى شيطانى
بنابراين چارهى محفوظ ماندن بندگان الهى از وسوسهها و تصرّفات شيطانى در مرحلهى اوّل، تقاضاى دور نگاه داشتن او لعنهاللَّه از خداوند مىباشد و در مرحله دوم، خوانندگان با عمل صالح و قرار گرفتن در سلك بندگان شايستهى حضرت حق سبحانه مىتوانند از فريبهاى شيطان محفوظ بمانند. خداوند خطاب به او لعنهاللَّه مىفرمايد:
إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ
به راستى كه تو هيچ تسلّطى بر بندگان من نخواهى داشت، مگر گمراهانى كه از تو پيروى نمايند.
و خود او لعنهاللَّه مىگويد: قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ
گفت: پس به عزّت و سرافرازىات سوگند، مسلّماً همهى آنها، جز بندگان پاك [به تمام وجود] تو را گمراه خواهم نمود.
در نتيجه، كسى كه الطاف الهى شامل حالش شود و راهنماى به خوشنودىهاى او سبحانه گردد، هرگز شيطان را راهى بر اغواى وى نخواهد بود.
راه نفوذ شیطان:
چهار رقم نفوذ شيطان داريم. قرآن مىگويد كه:
1- شیطان برای گمراه کردن اولیاء خدا می آید، «أَلْقَى الشَّيْطانُ فى أُمْنِيَّتِه» (حج/ 52) يعنى شيطان مىآيد يك چيزى را القا مىكند. بعضىها را نمىتواند نزديكش بيايد. از دور مرتّب يك چيزى را پرت مىكند.
امام هادى (ع) مىگويد: مادر من زنى بود كه شيطان دور او نمىرفت. چون شيطان مثل سگها مىماند. سگها به غريبهها مىپرند. سگ به اهل خانه كار ندارد. شيطان آنهايى كه از اولياى خدا هستند، حريفشان نمىشود. «إِلَّا عِبادَكَ ...»
2- بعضىها را شيطان كنارش مىآيد و او را هُل مىدهد. «مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطان» (اعراف/ 201) «مَسَّ» يعنى تماس مىگيرد.
3- بعضىها را شيطان در روحشان مىرود. «يُوَسْوِسُ فى ...» «فى» چه؟ «صُدُورِ النَّاس» (ناس/ 5) «فى صُدور» يعنى در، اصلًا شيطان در سينهى او رفته است. شيطان درون مىرود.
4- بعضى وقتها شيطان داخل مىرود ديگر بيرون هم نمىآيد. «فَهُوَ لَهُ قَرينٌ» (زخرف/ 36) قرين يعنى همانجا ديگر مىايستد. بعد كمكم اولياى شيطان مىشود، حزب شيطان مىشود، «إِخْوانَ الشَّياطين» مىشود. مثلًا آنهايى كه ولخرجى مىكنند، در مصرف الگويشان الگوى غربى است. مىگويند: ماشين ما بايد مثل او باشد. يخچال ما بايد مثل او باشد. آنهايى كه در الگوى مصرف ولخرجى مىكنند، بريزو بپاش مىكنند، قرآن مىگويد: اينها «إِخْوانَ الشَّياطين» (اسراء/ 27) برادر شيطان هستند. برادر شيطان داريم. در قرآن «إِخْوانَ الشَّياطين» در قرآن «حِزْبُ الشَّيْطان» داريم. در قرآن «أَوْلِياءَ الشَّيْطان» داريم. «قرين الشيطان» در قرآن داريم.
مراحل وسوسه شیطان:
در تفسير روحالبيان آمده است كه شيطان در وسوسهى خود، مراحلى را طى مىكند: ابتدا به كفر دعوت مىنمايد. اگر موفق نشد، به بدعت، اگر موفق نشد، به گناهان كبيره، اگر موفق نشد به گناهان صغيره، اگر موفق نشد، به كارهاى مباح به جاى عبادات و اگر باز هم موفق نشد، به عباداتى دعوت مىكند كه پايينتر است، تا شخص از مرحله بالاتر باز بماند.
فرمان شيطان، همان وسوسههاى اوست. نه آنكه از انسان سلب اختيار كند تا انسان مجبور به گناه شود.
إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ به راستى كه او هيچ تسلّطى بر كسانى كه ايمان آورده و بر پروردگارشان توكل مىنمايند، ندارد.
صفوان بن يحيى در يك حديث از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: شيطان مىگويد: من پنج نفر را نمىتوانم گمراه بكنم، ولى بقيه همه در دست من مىباشند.
1- هر كس با نيت پاكى به خداوند توسل جويد و در همه كارها به او توكل داشته باشد.
2- هر كس در شب و يا روز تسبيح خداوند را زياد بگويد،
3- كسى كه براى برادر مؤمن خود بخواهد آنچه را براى خود مىخواهد،
4- كسى كه در مصيبت بىتابى نكند،
5- كسى كه به آن چه خدا داده قانع باشد و براى بدست آوردن روزى خود را به (به حرام نیندازد.
دامهای شیطان:
حضرت رضا عليه السلام از پدرانش روايت ميكرد كه ابليس از هنگام آدم عليه السلام تا بعثت مسيح عليه السلام نزد پيامبران مىآمد و با آنها سخن ميگفت، و در ميان آنها بيش از همه با يحيى بن زكريا انس و رفت و آمد داشت.
روزى يحيى گفت: از تو سؤالى دارم، شيطان گفت: تو بزرگتر از اين هستى كه پاسخ سؤال تو را ندهم، اينك هر چه ميخواهى بپرس و من حقيقت را به تو خواهم گفت. يحيى گفت دوست دارم دامهاى تو را كه بوسيله آن مردم را به دام مياندازى مشاهده كنم، شيطان گفت بسيار خوب خواستههاى تو را اجابت ميكنم، وعده داد فردا صبح بار ديگر با تو ملاقات خواهم كرد و دامها را به تو نشان خواهم داد.
روز بعد بامداد كه حضرت يحيى عليه السلام در منزلش نشسته و در انتظار شيطان بود ناگهان مشاهده كرد از يك سوراخى وارد اطاق شد! در اين هنگام شيطان صورتش مانند بوزينه و بدنش مانند خوك و چشمانش از هم شكافته بود، دندانها و دهانش يك تكه استخوان بود، و چانه نداشت دو دست در سينه و دو دست در شانهاش قرار داشت، رگهاى درشت پشتش در جلو بود، انگشتانش در پشت سرش قرار داشت. قبائى در بر كرده كه وسط آن را با يك رشته بسته بود، و در آن رشته نخهاى متعددى سبز و قرمز آويزان كرده بود.
زنگ بزرگى در دست گرفته و يك سپر بر آن آويخته بود، و يك قلاب آهنى نيز در ميان سپر گذاشته بود، پس از اينكه در نزد يحيى نشست، يحيى گفت اين كمربند چيست كه در وسط كمر بستهاى؟
گفت: اين مجوسيت است كه من براى آنها تأسيس كردم و آراستم، سپس گفت: اين نخهاى رنگارنگ چيست؟ گفت اينها رنگهائى است كه بوسيله آنها زنها را زينت ميدهم تا مردم را فريب دهند.
حضرت يحيى گفت: پس اين زنگ چيست كه در دست خود گرفتهاى؟
گفت اين ساز و آواز است كه مردم را هنگامى كه در مجالس گرد هم آمدهاند و شراب ميخورند اين زنگ را بصدا مىآورم و آنها به رقص و پايكوبى ميپردازند، و شادمانى ميكنند.
در اثر رقص و پايكوبى گروهى بيهوش ميگردند و بعضى پيراهن پاره ميكنند و عدهاى از فرط مستى و بيخودى انگشتهاى خود را گاز ميگيرند.
يحيى گفت: از كدام طبقات بيشتر خوشت مىآيد، گفت: از زنان، آنها وسيله شكار كردن من هستند و توسط زنان نقشههاى خود را انجام ميدهم، هر گاه مردان صالح مرا نفرين ميكنند من از آنها فرار ميكنم و به اجتماعات زنها ميروم، و از سخنان آنها بسيار خوشم مىآيد و لذت ميبرم.
حضرت يحيى گفت پس اين سپر چيست كه بالاى سرت گذاشتهاى، گفت بوسيله آن دعاهاى مردان شايسته را از خود دفع ميكنم، گفت پس اين آهن كه بالاى آن هست براى چيست؟.
گفت بوسيله اين آهن دلهاى افراد شايسته را بطرف خود متمايل ميكنم، يحيى گفت آيا تاكنون بر من پيروزشدهاى؟.
گفت تاكنون نتوانستهام بر تو پيروز شوم، و ليكن يك خصلت در تو هست كه مرا به تعجب آورده است.
يحيى گفت آن چيست؟ گفت: تو مرد پرخورى هستى! هر گاه افطار ميكنى و زياد ميخورى پرخورى تو مانع مىشود كه بتوانى در شب برخيزى و نماز بگذارى، گفت: اينك با خداى خود پيمان بستم كه بعد از اين از طعام سير نگردم تا آنگاه كه به جوار رحمتش شتابم.
شيطان هم گفت من نيز متعهد شدم كه ديگر مسلمانى را نصيحت نكنم، شيطان از نزد يحيى بيرون شد و ديگر بطرف او برنگشت
بهشت الهى؛ نتيجه توفيقات گذشته در دعا
مسألت سوم: «وَاجْعَلِ الْجَنَّةَ لِى مَنْزِلًا وَ مَقِيلًا» را مىتوان اين گونه توضيح داد: وقتى بهشت و درجات آن نصيب بندگان الهى مىشود كه در دو مرحله پيشين در اين جهان، موفقيّت داشته باشند. از اين رو مىتوان گفت: خواننده، با اين توفيق در واقع به حوايج سهگانه دست يافته و عنايات الهى كه گفته بود: «يا قاضِىَ حَوائِجِ السّائِلينَ» شامل حالش گرديده و دعايش مقرون به اجابت قرار گرفته است.